شنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۷

مانیفست چو، وقایع نگاری شکل‌گیری یک عقده

جزء آخری‌ها بودم که موفق شدم خودمو به داخل سالن چهارسو برسونم. و به محض ورود افشین هاشمی با قنداق تنفنگ هلم داد که یه جایی بشینم یا به قولی بتمرگم. خلاصه نمایش شروع شد. و خب... حالا که نمایش رو در حالت نشسته با پای خواب رفته و به حالت فشرده دیدم می‌گم که خوب بود و تاثیر گذار. و با این شرایط که این‌طور بوده پس قطعاً در شرایط عادی بهتر هم هست! شش نفر بازیگر این نمایش با هماهنگی خاصی بازی کردند و هیجان و شور و شوق زیادی هم داشتند. همگی تا حد بسیار خوبی به انگلیسی مسلط بودند- مخصوصاً ترانه علیدوستی- و به نظرم هرکدام برای نقشی که ایفا کردند مناسب بودند. و در پشت سر همه بازیگران تصویری بود به مثابه یک پدرخوانده، شاید هم ناظر کبیر که با ابهت هر چه تمام تر سخنرانی‌های نمادین می‌کرد. احمد آقالو بود با همان چهره‌ای که میمیک بی‌نظیر دارد و صدایی که همیشه گیراست. و البته همیشه هم گیرا خواهد بود.
در باره بحث مفهومی تئاتر شاید ابتدا کمی سخت‌گیرانه و سیاسی قضاوت کردم اما با گذشت زمان صحه گذاشتم که رحمانیان -کارگردان- صحنه را آنگونه که بوده بازسازی و شفاف‌سازی کرده است. دلتنگی و بدرفتاری موجب این فاجعه شد یا عدم تطبیق فرهنگی؟ قضاوتی در این کار به چشم نمی‌آمد و فی‌الواقع قضاوت بر عهده مخاطب بود. اما مانیفست چو با همه خوشمزگی‌ها و خلاقیت‌ها و شور و شوقش روایت اندوهناک جوانی است به نام "چو" که عقده‌هایش او را از درون می‌ترکاند و دریغا که دامان دیگران را هم می‌گیرد. چو بیش ز سی نفر از دانشجویان و اساتید ویرجینیا تک را کشت و با خود به گور برد. چه اندوهبار و تلخ. کاشکی آخرین باشد.
و بعد از یک اجرای پر سر و صدا و شلوغ در تئاتر شهر... خسته نباشید به محمد رحمانیان و جمیع عناصر ذکور و اناث متعلقه...

هیچ نظری موجود نیست: