پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۳

ویژه نامه مشروطیت-پیشگفتار
جنبش مشروطه، فریادی در زیر آب

بی شک در طی تاریخ حوادث زیادی بر مردم ایران رفته است. تلخ و شیرین. اما بر هیچ کس پوشیده نیست که کام مردم ایران برای رسیدن به آزادی ، بهره مندی از حقوق اجتماعی، حق تعیین سرنوشت و مسائلی از این قبیل در اکثر موارد تلخ بوده است. ایران، کشوری با بیش از 2500 سال تاریخ ، گاه آنچنان در سراشیبی سقوط قرار گرفته که نابودی آن اجتناب ناپذیر به نظر می رسیده و گاه چنان در طی مسیر کمال، پر ابّهت ظاهر شده که حکومتی در خور تحسین را در تمامی جهات نوید داده است. سرگذشت این کهن بوم و بر ، زندگینامه انسانی را فرایاد می آورد که با گذر عمر بلوغ خود را پیموده و می پیماید و تجاربی گران بها کسب می کند. در عهد پرشکوه داریوش کبیرهخامنشی ، اعتلای یک حکومت مردم سالار را ناظر است، اما چیزی که بعد از آن رُخ می نماید حکام ظالم و حکومت های تنگ نظر و مستبد است. در عهد ساسانی حکومتی دینی، امّا مستبد و خود رای به همراه فاصله طبقاتی شدید؛ در عهد خلافت اعراب حکومتی مبتنی بر تحمیل دین و زبان به همراه رگه های نژاد پرستانه؛ در عهد چنگیز مغول و تیمور لنگ حکومتی زیر لوای تیز شمشیر و مشام کننده بوی غلیظ خون؛ در عهد صفوی و نادر شاهی و زندیه حکومتی بر مسیر دینی و جهت گیری های خاص مذهبی اما باز هم خالی از وجود هر گونه مشارکت مردمی به جز در جنگ و اتکای کامل بر فکر مستبد و مفردِ مرشدانی ناکامل و در عهد قاجار اعمال فشار از سوی حکام خوش گذران و بی قید و بند. این سرزمین همواره حکامی بر خود دیده است که نظر خود را بهترین نظر، شعور خود را بهترین شعور و تصمیم خود را بهترین تصمیم می دانسته اند مگر در مواردی چند. هدفی جز کشور گشایی و خوش گذرانی محض نمی توان برای اکثر پادشاهان ایرانی قایل شد مگر در مواردی همچون افرادی چون کریم خان زند و داریوش کبیر.ایران، این انسان زجر دیده کم کم راه بلوغ را می پیماید و از اهمیت نقش خود در تعیین سرنوشت خود آگاه می شود. آگاه می شود که برای خوشبختی نمی توان به رحم و مروت و یا سعی و همت یک نفر امیدوار بود. می فهمد که حق ادا کردنی نیست، بلکه گرفتنی است. در می یابد که باید هر کس حدود و اختیاراتی داشته باشد. زندگی مرفه برای همه اقشار جامعه شرح وظایف خاصی برای هر فردی می طلبد... ودر اواسط دوره ناصرالدین شاه برای اولین بار به صورت جدی و سازمان یافته زبان به اعتراض می گشاید. این اعتراض هم به نوبه خود نوعی تجربه است. فریادی است در زیر آب. ممکن است شکست بخورد و می خورد. تجربه ای گران بها در نمایاندن بلوغ فکری مردم ایران در عهد قاجار همگام با تحولات روز جهان: انقلاب مشروطه ایران.

در ادامه با مقالاتی پیرامون رخداد ها و زیر ذره بین قرار دادن شخصیت های بزرگ مشروطه و حتی مصاحبه در خدمت شما خواهیم بود.

احسان شارعی
9/4/1383

جمعه، تیر ۲۶، ۱۳۸۳

پروژه گیاهخواری
رفیق گیاهخوار من مشغول نفی خشونت است!
گفتگو با مانیش، دوست هندی گیاهخوار من

زمان زیادی نیست که من و مانیش با هم دوست هستیم. او چهل و یک ساله است و من بیست ساله. ما در طی این دوستی کوتاه مدت بارها و بارها راجع به گیاهخواری صحبت کردیم. هر چه بیشتر گذشت، صحبت های مانیش برای من جالب تر شد، بطوریکه بالاخره تصمیم گرفتم یکی از گفتگوهایم با مانیش را در اسطرلاب چاپ کنم. او هم از این پیشنهاد استقبال کرد. در این گفتگو راجع به اثرات روحی و جسمی گیاهخواری، عقاید بودایی، موسیقی و کلی چیز باحال دیگه صحبت کردیم. حاصل گفتگوی ما این است که می خوانید:

احسان: سلام مانیش!
مانیش: سلام احسان! چه خبر؟
احسان: خبری نیست. حالت چطوره؟
مانیش: خوبم. مرسی.
احسان: قرار بود با هم گفتگو کنیم... درسته؟
مانیش: بله.
احسان: بسیار خوب. شروع کنیم.
مانیش: من آماده ام...
احسان: من زمانی که به یک چت روم راجع به گیاهخواری وارد شدم با مانیش آشنا شدم. درست نمی تونم اسم اون چت روم رو به یاد بیارم. اسمش چی بود مانیش؟
مانیش: Vegetarian, Vegan and Raw Vegan
احسان: آها.. درسته... من در ابتدا با پدر تو صحبت کردم. اون به من گفت که پسر من گیاهخواره. آیا تو واقعاً یک گیاهخواری؟
مانیش: بله. من گیاهخوار هستم.
احسان: چند ساله هستی؟
مانیش: 41.
احسان: بیشتر راجع به زندگی غذاییت صحبت کن و بگو از چه چیزی باعث شد که تو به گیاهخواری رو بیاری و ...
مانیش: در حقیقت من گیاهخوار به دنیا آمدم و گیاهخوار بزرگ شدم و هیچ وقت تا به حال مزه گوشت و تخم مرغ و ماهی و ... را نچشیده ام. علی الخصوص دین ما بر نفی وحشی گری و خشونت بنا شده است. ما بودایی هستیم.
احسان: بیشتر راجع به دینت صحبت کن.
مانیش: ما بودایی ها معتقدیم که خداوند جهان رو خلق نکرده! اگر خداوند جهان رو خلق کرده پس چه خالقی خدا رو خلق کرده؟! چه کسی اون خالق رو خلق کرده؟! اگر خداوند جهان رو خلق کرده باشه پس حتماً برای او تمایلی به خلق جهان وجود داشته... تمایل داشتن به چیزی خداوند رو محدود و ناکامل می کنه، ولی خداوند نمی تونه ناکامل باشه. اگر خداوند بخواد این خلق کردن و از بین بردن رو بی هدف و نامحدود انجام بده پس این یک بازی احمقانه خواهد بود! اگر خداوند جهان رو خلق کرده بود، تمام موجودات رو به طور مساوی خوشبخت می کرد ... اما الان 87 درصد از مردم جهان در فقر زندگی می کنند و فقط 13 درصد از مردم بعضی امکانات خوشبخت بودن رو دارا هستند... بنا براین خداوند نمی تونسته که کنترل اداره جهان رو به دست گرفته باشه...
احسان: حرف های تو برای من معنا و مفهوم خاصی نداره و فکر می کنم نه تنها من، بلکه هیچ کس دیگری رو قانع نمی کنه... به هر حال منظور تو اینه که شما ها خداوند رو قبول ندارید؟
مانیش: البته که ما به خداوند اعتقاد داریم! اما خداوند برای ما کاری انجام نداده... خداوند...
احسان: هی مانیش! یک لحظه صبر کن. ما داریم از موضوع بحث دور می شیم. قرار بود راجع به گیاهخواری صحبت کنیم نه اعتقادات دینی تو!!
مانیش: بله... درست میگی!

احسان: بسیار خوب... برگردیم به موضوع اولیه بحث. پس چیزی که مانع گوشت خوردن تو میشه، جلوگیری از خشونته. درسته؟
مانیش: بله درسته... ما نباید در مقابل دیگر موجودات وحشی و خشن باشیم. علاوه بر این، این گونه تغذیه کردن برای سلامتی ما مفید نیست. حیوانات از دست ما رنج های زیادی می کشند. هر جانداری برای خودش حق زندگی داره. ما نمی تونیم این حق رو از اونها بگیریم. آلیس واکر می گه: (( حیوانات جهان به خاطر خودشون به وجود آمده اند. آنها برای خاطر ما روی زمین حضور ندارند، بلکه حضور آنها فقط به خاطر خودشونه... همان طوری که حضور سیاه پوستان برای سفید پوستان لازمه یا حضور زنان برای مردان.))
احسان: تو در تمام طول عمرت هیچ موقع گوشت نخورده ای؟
مانیش: خیر. نخورده ام. من حتی گوشت حیوانات رو لمس هم نکرده ام!
احسان: تخم مرغ چطور؟
مانیش: خیر. حتی تخم مرغ.
احسان: چرا؟
مانیش: ببین دو نوع تخم مرغ در بازار موجوده. یکی تخم مرغ بارور و دیگری تخم مرغ غیر بارور. هر دوی این نوع تخم مرغ ها حاوی خون پرندگان هستند. در حقیقت باید بگم که در مزارع و کارخانه هایی که تخم مرغ جمع آوری می کنند بی رحمی فجیعی در جریانه! نیمی از تخم مرغها که نابارور اند فروخته می شوند و تخم مرغ های بارور جوجه کشی می شوند و به محض اینکه در حد خوردن یک انسان گوشت خوار برسند، وحشیانه کشتار می شوند. ما فقط به دنبال سود خودمون هستیم. راستی یک چیز دیگه!... علاوه بر این، تخم مرغ ها حاوی بسیاری از بیماری های جدید هستند...
احسان: چه نوع بیماری هایی؟
مانیش: مثل چیز هایی که اخیراً شنیده می شوند از قبیل آنفلوانزای مرغی.
احسان: تو همین عقاید رو راجع به شیر و فراورده های آن هم داری؟
مانیش: بله. استحصال فراورده های شیری از مهمترین دلایل دایر بودن محل های کشتار و رنج و عذاب حیوانات اند. تو خودت بهتر از وضعیت کارخانه های مزارع خبر داری.
احسان: پس کلسیم مورد نیاز بدن تو از چه طریقی تامین میشه؟ تو در برنامه غذاییت چه چیزی رو جایگزین شیر و فراورده های شیری می کنی؟
مانیش: اگر به دنبال کلسیم می گردی ما گیاهان پر برگی داریم که این قابلیت رو دارند. نخود فرنگی، نارگیل، ذرت هندی خام و غیره. به جای استفاده از شیر حیوانات ما از شیر ِ نارگیل، شیرِ بادام، شیرِ سویا و شیرِ برنج استفاده می کنیم.
کلسیم چیز بسیار خوبیه. اما بالا رفتن مقدار آن می تونه مضر باشه. مقدار کلسیم برای هر سن خاصی بر حسب میلی گرم عدد مشخصیه و نباید از اون تجاوز کنه. این قانون برای اکثر مواد مورد نیاز بدن صدق می کنه.
احسان: تمام چیز هایی که نام بردی از قبیل شیرِ بادام و شیر سویا و غیره در هند در دسترس تو هستند؟
مانیش: بله همه اینها در فروشگاههای شهر در دسترس اند.
احسان: تو الان در سلامت کامل به سر می بری؟
مانیش: بله!
احسان: و هیچ موقع مریض نشده ای؟
مانیش: نه. خدا رو شکر می کنم که هیچ موقع مریض نشده ام.
احسان: ((خدا))... چه کلمه زیبایی!!
مانیش: ha ha ah!... تو دوست داری راجع به خدای ما چی بدونی؟!
احسان: خدای خودت رو توصیف کن! سوال بسیار سختیه نه؟
مانیش: نه اتفاقاً ساده است. خدای ما هیچ موقع وارد چرخه تجدید حیات نخواهد شد. او خارج از این چرخه است. من به چرخه حیات (rebirth) معتقدم.
احسان: همون چیزی که بودا میگه؟
مانیش: بله.
احسان: ما داریم دوباره از بحث دور می شیم.
مانیش: اوه مشکلی نیست.
احسان: درباره اثرات روحی روانی گیاهخواری صحبت کن.
مانیش: گیاهخواری اثرات خوبی بر روی روان انسانها داره. گیاهخواری باعث میشه که تو از وحشی گری و خشونت فاصله بگیری. این اثر روانی غیر قابل توصیفه. بعلاوه تو با این کار از طبیعت هم محتفظت می کنی.
احسان: من فکر می کنم افرادی مانند تو که که به خاطر گیاهخواری طبع آرام و روحی لطیف دارند، موسیقی خاص خودشون رو گوش می کنند. تو چه نوع موسیقی گوش می کنی؟
مانیش: من انتخاب خاصی در زمینه موسیقی ندارم اما از موسیقی کلاسیک بدم میآد. در حقیقت نمی فهممش!
احسان: بعلاوه فکر کنم که تو موسیقی راک و متال هم دوست نداشته باشی... درسته؟
مانیش: کاملاً برعکس. من عاشق گوش دادن و رقصیدن با این نوع موسیقی هستم!!
احسان: واقعاً راست میگی؟ آیا تو واقعاً موسیقی متال رو دوست داری؟ مثل متالیکا و دیگران؟!
مانیش: بله دوست دارم. فکر نمی کنم موسیقی هیچ سنخیتی با برنامه غذایی کسی داشته باشه.
احسان: بسیار خوب. تو منو شگفت زده کردی... حالا چند غذای گیاهی خوشمزه معرفی کن.
مانیش: غذایی زیادی وجود دارند که من نمی تونم همه اونها رو اینجا توضیح بدم. اما یک غذای خوشمزه هندی... برنج، کاری و سبزیجات رو مخلوط کنید، سعی کنید کمی تند و روغنی هم باشه... از شکر هم استفاده کنید... ولی کم... واقعاً خوشمزه میشه.
احسان: مانیش، تو یه وب سایت هم داری. آدرسش رو بگو و توضیح بده که راجع به چه چیزیه.
مانیش: www.indianvegan.com . من خودم درستش کرده ام و در اون راجع به یک چیز صحبت می کنم: (( چرا و چگونه گیاهخوار بشویم)). گیاهخواری علاقه اول من محسوب میشه. من همیشه دوست دارم راجع بهش صحبت کنم.
احسان: بسیار خوب. برای پایان چه صحبتی داری؟
مانیش: خب. پیغام من به خوانندگان تو اینه: گیاهخوار بشوید و سالم و مهربان با طبیعت زندگی کنید. (1)Live and let die
گیاهخواری را تجربه و با بیماری های جدید خداحافظی کنید. همین!
احسان: خیلی ممنونم مانیش!
مانیش: خواهش می کنم. من هم از تو ممنونم احسان.
---------------------------------------------------------
(1) ترانه یکی از موزیک های Guns N' Roses

شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۳

فتح طهران
23 تیر، سالروز فتح طهران به دست مشروطه خواهان

روز ها روزِ اندوه و جنگ است. در طهران عزاداری بی سر و صدای آزادی خواهان و در تبریز سر و صدای کر کننده شلیک توپ و تپانچه بر پاست. از ایران تبریز باقی مانده است. از تبریز کوی امیر خیز و از امیر خیزیان ستار خان.
اوست که دلیرانه می جنگد و با تمام توان مقابله می کند. شاید خود او هم باور نداشت که با گذشت ایام روزی فرا برسد که از پس این جنگ او و یارانش نه از تبریز، بلکه از تمام شهر های آزادی خواه ایران رهسپار طهران شوند، قوای دولتی را شکست دهند و مشروطه را به ملت ایران بازگردانند. آری، در جنگ باید با رویاهای خوش، آینده را ساخت، جنگید و به رویا رنگ واقعیت بخشید. ستار خان همین کار را کرد.
روز ها روز خنده محمد علی میرزاست. اینک مجلس به توپ بسته شده است، شلیک توپ لیاخوف یک دم قطع نمی شود، شاپشال مدام در گوش شاه فرمان های رسیده از جانب روسیه را می خواند، آیت الله طباطبائی و بهبهانی تبعید شده اند، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل به جرگه کشته شدگان مشروطه پیوسته اند و در نهایت تعجب، میرزا علی اکبر خان دهخدا و سید حسن تقی زاده که یکی از نویسندگان خوش قلم مشروطه خواه و دیگری از رهبران بزرگ سیاسی مشروطیت به شمار می روند، به سفارت انگلیس پناهنده شده اند.
در میان ناله کسانی که عزیزانشان را در واقعه به توپ بسته شدن مجلس از دست داده اند صدای قهقهه محمد علی شاه به گوش می رسد.
متن تلگراف شاه به میرهاشم دوچی در تبریز: (( جناب مستطاب شریعتمدار آقا میر هاشم سلمه الله تعالی. با کمال قدرت فتح کردم! مفسدین را تمام گرفتار کرده و سید عبدالله( بهبهانی) را به کربلا فرستادم ، سید محمد ( طباطبائی) را به خراسان، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر ( صور اسرافیل) را سیاست کردم، مفسدین تمام محبوس، شما هم با کمال قدرت مشغول رفع مفسدین باشید و از من هم هر نوع تقویت بخواهید حاضرم...))

با این تلگراف سیل ادوات جنگی به سوی تبریز رها شد. تبریز که هوایش در همه حال تب ریز بود، اینک در تب داخ جنگ می سوخت. عین الدوله و پس از او صمد خان به تبریز آمدند و هر یک با نهایت شقاوت در راه خاموش کردن جنبش ستار خان و باقر خان کوشیدند. اما جنبش خاموش شدنی نبود. ستار خان روزها و ماهها جنگید. آتش جنگش خاموش نشد که هیچ، هر روز بیشتر به سمت پیروزی رهنمون شد. از دیگر ولایات ایران هم هماوازی با جنبش او آغاز شد. شیخ محمد خیابانی و یپرم خان و دیگران به جرگه مخالفان پیوستند. ستار خان که اینک در آستانه پیروزی بود، رویای زیبایش را در آغاز جنگ به یاد آورد. لبخند زد و بوی لطیف آزادی را با تمام وجود حس کرد...
با تلگراف علمای نجف مبنی بر حمایت از مشروطه، قوای پیرم خان و سردار اسعد بختیاری از دو جانب به سمت طهران آمدند و نیروهای دولتی را شکست دادند. آنروز بیست و سوم تیر ماه بود. رنگ استبداد دوباره از چهره طهران زدوده شد. عین الدوله خود را تسلیم مشروطه خواهان کرد و باقی استبداد طلبان به سفارت انگلیس یا روسیه گریختند. شاه نیز به همراه احمد میرزا راهی سفارت روسیه شد. سه روز گذشت. شورای عالی مشروطه خواهان، محمد علی میرزا را از سلطنت خلع کرد و احمد میرزای خردسال را به شاهی برگزید و عضدالملک تا رسیدن او به سن قانونی سمت نایب السلطنه گرفت.

روز ها روزِ جشن و چراغانی بود. جشن و پایکوبی در سراسر ایران بر پا شد. ستار خان با خنده ای بر لب به گوشه دیوار تکیه داده بود و جشن و پایکوبی را نظاره می کرد. حالا همه سردار ملی صدایش می کردند. سردار ملی از جا بلند شد و در حالیکه با دست کلاهش را بر سرش می گذاشت راهی منزل شد تا فارق از دشمن استبداد خواه، دمی بیاساید. افسوس که طراوت گل آزادی دیری نپایید و پژمرده شد و بی رنگ و رو در گوشه این جهان بزرگ افتاد...