نشسته بود روی صندلی چوبی، ویلن به دست
دختری زیبا
و با لباسی سرخ و بازوهایی برهنه
و موهایش بافته از پشت
و دامنی پْر چین
و مردی آن طرف تر ایستاده
با ته ریش
آکاردئون به دست
و من
صدای موسیقی تانگوی او را با طعم ویلن این دختر با بازوهای زیبایش دوست دارم
طعمی مثل طعم شکلات داغ با خامه
و از عبور و مرور در دایره هفت رنگ خیال
کس دیگری می آید
با لباس کولیها
اوه
زنی چاق با خال درشت روی گونهاش
و دامنش چه رنگ و وارنگ
ویلن و آکاردئون شروع به رنگپرانی کردند
مثل اینکه زن کولی آوازه خوان باشد
صدایش بیحیاست
و بیشرم
به زبان عبری میخواند
و وجهه ای از سلیطگی در امواج کلامش پردهدری میکند
مثل طعم پای سیب که همراه با زنجبیل و هِل باشد
خندهای کرد همراه با بوی تند مستی
و باز آوازش عصیان کرد
و دختر ویلن نواز
با نگاهش که در نقطههای نامعلوم ذهن پرسه میزد
آرشه کشید
و چه معصوم مینمود
صدا انگار نوازش نور است که از خلال مه گریخته باشد
و مرد آکاردئونی
گویا با نگاهش به جستجوی دورترها رفته است
تنش بافشار کلیدها پیچ و تاب میخورد
توگویی در تلاش برای یافتن چیزی در افق دوردست باشد
و در این همهمه
ناگاه مردی با ریش بلند
و لباسی سراسر از نخ سپید
و کلاهی بر سر از جنس پشم سیاه
قصهاش شبیه روایت کشمشی در میان شیرینی است
ناخوانده و ناملموس
ولی شیرین
لُپهایی باد کرده از باد
رویش ریش مجعد گرهخورده
و در پشت آن سینهای موزیکال
و بازهم پرواز بده خیالت را
مرد و زنی به حالت رقص
تانگو
تانگوی آرژانتین
گره خورده در اعماق وجود هم
به مثال شیرینی پاپیونی همراه با پودر قند
یک پا به عقب
راست و مستقیم
و یک پا خم شده به جلو
دست مرد بر پشت کمر زن
و اینکه از منظر تصویر میبینم
که مردی است با سبیل نازک
و زنی با صورتی گلگون
فرارسیدن بوسهای خیالی را نوید میدهند
که هیچگاه نخواهد آمد
تانگو!
نمایش شیرینی عشق!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر