یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۳

ویژه نامه مشروطیت-گفتار هفتم
شعر و موسیقی

عارف و ناله مرغ اسیر


برای شنیدن آهنگ روی دکمه Play کلیک کنید












کمی از سیاست تاریخ خارج شویم و به مقوله زیبایی همچون موسیقی و شعرتاریخ بپردازیم. شاعر و آهنگساز بزرگ زمان مشروطه عارف قزوینی است. ولی حیف است که از عارف سخن بگوییم و به علی اکبر شیدا اشاره ای نکنیم. کسی که به واقع شیدا بود و عاشق. دوران قاجار بزرگانی از موسیقی و شعر را مانند عارف و شیدا و درویش خان و غیره به خود دید.
***
عارف قزوینی شاعر و هنرمند نامی موسیقی ایران در اواخر دوره قاجاریه درباره تصنیف سازی خود چنین نگاشته است:
بودم آنروز من از طایفه دردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان
نه تنها فراموشم نخواهد شد بلکه معاصرین دروه انقلاب مشروطه نیز هیچوقت از خاطر دور نخواهند داشت وقتی که من شروع به تصنیف ساختن و سرود های ملی وطنی کردم، مردم خیال می کردند تصنیف باید برای چیده های دربار یا ببری خان گربه شاه شهید مانند: گربه دارم الجه، میرود بالای باجه، میارد کله پاچه، گربه مرا پیشتش مکن بدش میاد… یا تصنیفی از زبان گناهکاری، به گناهکاری در مضمون: شه زاده ظل السلطانم چشم و چراغ ایرانم شاه بابا گناه من چه بود... که یک نفر خطا کارتر از خود می پرسد گناه من چه بود!
از بیست سال قبل مرحوم علی اکبر شیدا که حقیقت درویشی دارد و مردی وارسته و صورتاً و معناً آزادمردی بود، تغییراتی در تصنیف داد و اغلب تصنیفاتش دارای آهنگ های دلنشین بود، مختصر سه تاری می زد و تصنیف را اغلب نصفه شب در راز و نیاز تنهایی درست می کرد، بعد دل و جان باخته رقاصه یهودی شد و آخر کارش به جنون کشید و از غرایب آنکه الان روز جدهم جمادی الثانی است و من مشغول نوشتن بودم یکباره غزلی از او که سالها بود فراموش شده بود به خاطرم رسید و دیدم که در مطلع آن خود اصرار به دیوانگی کرده است. این نیز از صفای باطن اوست. اینک با یک دنیا افتخار غزلی را که از ایشان به یادگار دارم می نگارم:

در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من
و اندر آن سلسله عمری است که خون شد دل من
در ازل با سر زلف تو چه پیوندی داشت
که پریشان شد و از خویش برون شد دل من
این همه فتنه مگر زیر سر لطف بود
که گرفتار بدین سحر و فسون شد دل من
سوخت سودای تو سرمایه عمرم ای دوست
می نپرسی که در این واقعه چون شد دل من
بی نشان گشتم و جستم چو نشان از دهنش
بر لب آب بقا راهنمون شد دل من
به تَولای تو ای کعبه ارباب صفا
پیش اهل حرم و دیر زبون شد دل من
زلف بر چهره نمودی تو پریشان و نگون
که سیه روز از آن بخت نگون شد دل من
روی بنما و زمن هستی موهوم بگیر
سیر از زندگی دنیی ِ دون شد دل من
تا که از خال لبت نکته موهوم آموخت
واقف سرِّ ظهورات بطون شد دل من
ای صفا نور صفائی به دل ((شیدا)) بخش
تیره از خیرگی نفس حزون شد دل من
(این شعر را شهرام ناظری به زیبایی و لطافت تمام در دستگاه راست پنجگاه اجرا کرده است. به کاست بهاران آبیدر ساخته هوشنگ کامکار با صدای شهرام ناظری و بیژن کامکار مراجعه کنید- احسان شارعی)
عارف این طور ادامه می دهد: نبودن اشارات نُت بزرگترین بدبختی موسیقی ایران است و الا آهنگ های در دل شب پیدا کرده شیدا از میان نمی رفت...
عارف اینگونه شیدا را ستایش می کرد اگرچه خودش در موسیقی آنروز ایران بزرگی می کرد و هماوردی نداشت. عارف رو به شعر اجتماعی و سیاسی آورد. همگام با جنبش مشروطه، عارف اشعار آزادی خواهانه می سرود و برایشان تصنیف می ساخت و انگاه با صدای حزن انگیزی که از زخم دلش غمناکی گرفته بود می خواند:

ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است
مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است
همت از باد سحر می طلبم گر ببرد
خبر از من به رفیقی که به طَرف چمن است
فکری ای هموطنان در ره آزادی خویش
بنمایید که هرکس نکند مثل من است
خانه ای کو شود از دست اجانب آباد
ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است
جامه ای کو نشود غرقه به خون بهر وطن
بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است
و بعد می گفت و می گفت و می گفت تا آخر سر کارش به جایی می رسید که از روی خشم و حُب وطن می سرود:
آن کسی را که در این مُلک سلیمان کردیم
ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است...
عارف اینگونه به محمد علی شاه اشاره می کرد و او را اهریمن می خواند. عارف ، شاعر میهن پرست، با بر باد رفتن آرمان های مشروطه پس از فتح طهران، سرخورده شد. گوشه گرفت و در کنج خلوت به یاسی فلسفی دچار شد. حالتی که برای بسیاری از آزادی خواهان رخ داد. ستار خان، عارف و خیلی های دیگر در غم از دست رفتن آرمان های نظام مشروطه غمگین شدند و به خلوت گریختند چرا که دیگر نای مبارزه نداشتند.
احسان شارعی
24/5/1383
توجه: سخنان عارف برگرفته از کتاب تاریخ هنرهای ملی و هنرمندان ایرانی، از مانی تا کمال الملک، تالیف عبدالحسین حقیقت(رفیع) می باشد.

هیچ نظری موجود نیست: