سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۳

ویژه نامه مشروطیت-گفتار چهارم
وقایع نگاری انقلاب مشروطه

همراه با مردان سیاست تا قبل از بمباران مجلس

کمال الملک به حضور شاه رسید. وارد شد و تعظیم مختصری کرد. تابلویی به همراه داشت. شاه به نقاشی نگریست. لبخندی زد و سوی دیگری را نگاه کرد. یکی از حضار گفت: قبله عالم! جناب کمال الملک هدیه ای برای تقدیم به حضور والا مقام شاهنشاه مظفرالدین شاه، پادشاه ایران آورده اند و ادعای دست بوسی دارند...
شاه به صورت هنرمند چیره دست نگریست لبخندی زد و رویش را برگرداند. گوشش گرچه پر بود از اینگونه تملق گویی های درباری اما پیشکشی کمال الملک را نمی شد رد کرد. لبخند شاه به خاطر همین بود...
طهران یکی از شب های سرد دی ماه را سپری می کرد. مظفرالدین شاه، که در طول عمرش بیشتر ولیعهدی کرده بود تا پادشاهی، آرام آرام به خواب ابدی می رفت. بی رمق شده بود و بنا به عادت مرسوم می گریست. او عاشق گریه بود! گریست... باز هم گریست... شاید کمی خوشحال هم بود. چند روزی بیش نبود که او فرمان مشروطه را به دست خود امضا کرده بود. در طول تاریخ، او این شانس را داشت که چنین افتخاری داشته باشد... مظفرالدین شاه، چشمش را به روی دنیا بست تا آخرین پادشاه ایران باشد که تا پایان عمر بر تخت سلطنت نشسته است.
***
سپیده دم، مردمی که از محوطه بهارستان می گذشتند، تور سیاهی بر سر در مجلس شورای نوپا دیدند. نمایندگان مجلس عزادار پادشاه از دست رفته از در بهارستان داخل می شدند. در پس خیال های نگران آینده، در ذهن ولیعهد سابق و پادشاه فعلی خیالاتی می گذشت. نخست می بایست مدعیان سلطنت را بر جای خود نشاند. کامران میرزا نایب السلطنه یا سالار الدوله... آیا کسی در طمع پادشاهی است تا دست مرا از پادشاهی کوتاه کند؟ ... راستی باید بساط این مجلس و مشروطه و قانون را برچید! الگوی من در پادشاهی باید شاه شهید، ناصرالدین شاه باشد نه پدر بیمارم. باید مقتدر بود. آه ... راستی روس هم حامی من است. شاپشال دوست صمیمی من، کمک بزرگی در راه موفقیت من است... اینها در ذهن محمد علی میرزا می گذشت که حالا پس از مرگ پدر، پادشاه ایران محسوب می شد.
مجلس تاجگذاری محمد علی میرزامشیرالدوله تاج شاهی را بدست گرفت. نزدیک پادشاه نو آمد. حاضران نگاه می کردند. مشیرالدوله تاج بزرگ را به سر محمد علی میرزا گذاشت. حالا او محمد علی شاه بود... بود یا نبود؟!! ... نه نبود! تاج بر سر او سنگینی می کرد. سر محمد علی میرزا می لرزید. توان نگه داشتن تاج شاهی را نداشت. سرانجام نرا با دست گرفت. کمی بر سر نگه داشت و سرانجام از سر برداشت! همه حاضران به افتخار شاه جدید دست زدند.
در مجلس تاجگذاری محمد علی شاه هیچ کدام از نمایندگان مجلس دعوت نشدند. حتی صنیع الدوله رئیس مجلس. محمد علی شاه با این اقدام مخالفت خود را با نظام مشروطه نشان داد. از سوی دیگر وقت آن بود که مشروطه خواهان به تدوین قانون بپردازند. همین جا بود که اختلاف ها نمایان شد. عده ای از آزادی خواهان طرفدار نظام مشروطه منطبق با دین شدند که در راس ایشان شیخ فضل الله نوری قرار گرفت. وی و همراهانش بعدها نظام حکومتی ایده آل خود را مشروعه نامیدند.
عده ای دیگر خواستار جدایی دین از سیاست بودند و نظام مشروطه ای منطبق با نظام های مشروطه اروپایی می خواستند. در میان این فراکسیون افرادی نظیرسید حسن تقی زاده به چشم می خوردند.
گرچه بین مجلسیان اختلاف هایی موجود بود اما آنها اهداف مشترکی نیز داشتند. تصحیح اوضاع مالی مملکت موضوعی فارق از مسائل سیاسی بود. بدین ترتیب نمایندگان مجلس متفق القول شدند تا اوضاع اقتصادی کشور را بهبود بخشند. بزرگترین مانع بر سر اصلاحات اقتصادی حضور مسیو نوز بلژیکی بود که در گفتار دوم راجع به او صحبت کردیم. مشیر الدوله که صدر اعظم محمد علی شاه بود به همراه هشت وزیر کابینه اش راهی مجلس شدند. ناصرالملک، وزیر مالیه که فردی باسواد و تحصیلکرده در فرنگ بود، در پشت تریبون پاسخگویی قرار گرفت. چون در قانون اساسی برای نمایندگان حقی برای بازپرسی از وزرای کابینه داده نشده بود، مشیرالدوله، ناصرالملک و دیگر وزرا از جواب دادن طفره می رفتند. کار به جاهای باریک کشیده می شد. سرانجام با تجمع اعتراض آمیز مردم در حیاط مجلس، محمد علی شاه با برکناری مسیو نوز از ریاست گمرکات ایران موافقت کرد. دست چپاولگر مسیو نوز و همراهانش ار ایران کوتاه شد تا بدین وسیله آزادی خواهان قدرت خود را دریابند.
روز ها سپری می شد و نمایندگان مجلس با جدیت تمام در راه اصلاح نظام حکومتی قدم بر می داشتند. محمد علی شاه به چاره جویی برخواست و سرانجام تصمیم زیرکانه ای گرفت. امین السلطان، اتابک اعظم که در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه صدر اعظم بود، بار دیگر از اروپا فرا خوانده شد تا صدارت عظمی را به عهده بگیرد. حضور امین السلطان که قبل از وقوع انقلاب مورد حمایت آیت الله بهبهانی بود باعث ایجاد شک و دودلی میان آزادی خواهان شد. با این حال عده ای به مخالفت بر خواستند و حتی ترور نافرجامی نیز برای جلوگیری از صدارت امین السلطان انجام گرفت.
به هر طریق، امین السلطان به ایران آمد و صدارت عظمی را به عهده گرفت. او و شاه شیوه زیرکانه ای در پیش گرفتند، در ظاهر با مشروطه و نمایندگان اظهار همراهی می کردند و در باطن از پشت به مشروطه نوپا خنجر می زدند. کم کم پنهان کاری های امین السلطان نتیجه داد. وی مرد زیرکی بود و با استفاده بردن ار اختلافات مشروطه خواهان شروع به دو بهم زنی کرد، ضمن اینکه خودش و شاه را به عنوان دو مشروطه طلب بزرگ معرفی کرد تا جایی که خود نمایندگان هم این را قبول کردند. در تبریز بلوا به پا بود. مردم در تبریز یکصدا فریاد می زدند که چرا متمم قانون اساسی تصویب نمی شود. ولی در طهران بین مشروطه خواهان اختلاف افتاده بود و شاه به همراهی شیخ فضل الله نوری و به بهانه حمایت از دین و شریعت از امضای متمم قانون اساسی سر باز می زد. تقی زاده و دیگران سعی در ارام کردن مردم تبریز داشتند تا با آرام شدن اوضاع متمم قانون اساسی را به امضا برسانند اما کاسه صبر مردم تبریز لبریز شده بود و مدام از تبریز تلگراف می رسید.
اوضاع متشنج بود. از طرفی رحیمخان و بیوک خان در تبریز آشوب ایجاد کردند و از طرفی شیخ فضل الله نوری به همراه دیگر مشروعه خواهان به قصد تحصن به حرم عبدالعظیم رفتند. از هر سو داد و فغان به هوا می رفت و هرکس شکایتی می کرد. عده ای می گفتند: این شاه خائن را باید از سلطنت برداشت... عده ای دیگر می گفتند: امین السلطان به واقع مشروطه طلبی تمام عیار است! ... عده ای دیگر در می آمدند: وا شریعتا!... حال شیخ فضل الله را که در عبدالعظیم متحصن است دریابید... شاه در گوش صدر اعظم می خواند: هر چه زودتر باید بساط این مشروطه را برچید... مردم تبریز از لزوم برکناری شاه و یا حداقل صدراعظمش امین السلطان سخن می گفتند. در میان این هیاهو صدای شلیک تپانچه ای همگان را میخکوب کرد و برای چند لحظه سکوت سنگینی به همراه استشمام بوی خون، حکمفرما شد. از همه سوی ایران، مردم به سمت صدای تپانچه برگشتند و طهران را نگاه کردند. در میان سکوت ناگهان تپانچه دیگری شلیک شد و جوان بازاری با شلیک دومین گلوله تپانچه به سمت سرش خود کشی کرد. او قاتل امین السلطان بود... عباس آقا تبریزی.
*

عباس آقا تبریزی، فدایی ملت، شخصی بود که در قتل امین السلطان اتابک اعظم پیشدستی کرد و این پیرمرد سیاست را بعد از سالها صدارت ننگین به خاک و خون کشید و بلافاصله خود کشی کرد. این واقعه بعد از جلسه دوستانه امین السلطان با نمایندگان مجلس اتفاق افتاد...
مجلس که دیگر کارایی نداشت این واقعه را محکوم کرد، گرچه کسانی همچون تقی زاده پوزخندی حاکی از رضایت می زدند. در تبریز جشن و شادی برپا شد. در میان مخالفان مشروطه خواهان رعب و ترس شدیدی به وجود آمد. مشروعه خواهان به رهبری شیخ فضل الله به تحصن خود پایان داد و به طهران آمدند و شاه بیشتر با مجلس و مشروطه همراهی کرد. اوضاع آرام بود ولی در پَس این آرامی طوفانی نهفته بود. پرتاب نارنجک به سوی کالسکه شاه این آرامش را کنار زد و طوفانی به نام بمباران مجلس سراسر ایران را درنوردید.

در ادامه با بررسی مختصر وقایع به توپ بسته شدن مجلس و جنگ تبریز و نیز بررسی شخصیت تنی چند از بزرگان مشروطه، ویژه نامه را به پایان می بریم.

هیچ نظری موجود نیست: