دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۸

جشنواره تئاتر
دزداب، در ستایش رقص خراسانی

از بزرگان دین حکایت‌های زیادی نقل شده است. نمایش دزداب به نویسندگی امیر دژاکام و کارگردانی هادی مرزبان راوی قصه‌هایی از کرامات امام هشتم بود. نادانسته از درون‌مایه این تئاتر به تماشایش رفتم. شاید اگر از این درون‌مایه آگاه بودم انتخابش نمی‌کردم اما حالا با دیدنش پشیمان نیستم گو اینکه یادم هم رفت که کارت نظرسنجی عمومی را در صندوق آرای "متوسط" بیاندازم. بله از نظر من نمایش متوسطی بود. نکته جالب توجه در این اجرا وجود رقص‌های طراحی شده به شیوه رقص‌های سنتی خراسان بود که توسط فرزانه کابلی، همسر هادی مرزبان طرح شده بود. شاید اگر رابطه این‌چنینی در بین نمی‌بود مرزبان برای نمایشی با این درون‌مایه به سراغ رقص نمی‌رفت اما مجبور به اعترافم که رقص خراسانی بسیار بر شیرینی نمایش افزوده بود. رقص چوب با مهارت خاصی انجام می‌شد و رقص سایه انسانی از پشت پرده، لباس خراسانی بر تن همراه با نوای "الله مزار" بسیار بر دلم نشست. یاد دورانی افتادم که عاشق دوتارنوازی و روایتگری روشن گل‌افروز شده بودم...
***
نمایش با گفتگوی مادر و فرزند خردسالش شروع شد. کودکی که با جسارت روی صحنه می‌رقصید و به جای کسی که صدایش از بلندگو پخش می‌شد لب می‌زد از مادرش راجع به ترانه‌هایی که پدرش می‌خواند می‌پرسید. در صحنه بعد بازی بازیگران با استرس شروع شد که بیننده را از نمایش دور کرد. شوخی بازیگران بی‌مزه شد و گفتگوها گوش‌نواز نبود چنانکه برای من که در ردیف ششم نشسته بودم به سختی شنیده می‌شد. رفته رفته نمای با حضور "کور" که از دعای امام شفا یافته بود و اجرای صحنه خواب دیدن او قوت گرفت. بازی بازیگر نقش اول در نقش احمد، سردسته راهزنان اوج گرفت و تماشاچی نمایش را پذیرفت.
دکور اثر از قابلیت‌های صحنه تالار وحدت سود می‌برد و از خلاقیت خالی نبود. طراحی صحنه در پرده‌ای از نمایش که زندایان را در زندان نشان می‌داد پرسپکتیو زیبایی ایجاد کرد.
موسیقی اثر زیبا بود اما خانم کابلی در صحنه رقص‌هایی که قرار بود پر شور و حرارت باشد از نواهایی استفاده کرده بود که ضربی‌های خارج از اصالت در آن شنیده می‌شد در حالیکه که می‌شد برای همین رقص‌ها به ریتم تُند سرنا و دهل کفایت کرد. در پایان چاره‌ای جز دست زدن با کمال میل برای دژاکام، مرزبان و کابلی نداشتم اما ترجیح می‌دادم که شبی قبل تر، نمایش مشهدی عباد اثر جنت سلیم‌اوا را دیده بودم...

هیچ نظری موجود نیست: