جمعه، دی ۰۶، ۱۳۸۷

شاهزاده مطرب + پادکست

دومین برنامه هفتگی من در پندار.نت روی سایت رفت. پادکستی راجع به شاهزاده موسیقی‌دان دوره قاجار، حسام‌السلطنه‌مراد. همراه با داستان‌های شنیدنی از تهران قدیم و موسیقی.

حسام‌السلطنه، شاهزاده مطرب

باغی ییلاقی در کاشانک تهران. کودکی ملبس به لباسی وزین، ویلن به دست گرفته و آماده تقلید از استاد بود. خنکای بهار و سکوت کوهپایه های شمیران خلسه آور و نشاط افزا بود. نسیم ملایمی می وزید و گاهی صدای آواز پرنده ای از درون باغ می آمد. استاد آرشه را بالا گرفت و گفت: " دستگاه همایون، گوشه بیداد". و شروع کرد به نواختن کرد. سپس ایستاد و منتظر ماند تا کودک بنوازد. کودک آرشه را به دست گرفت و نواخت. استاد سری به نشانه تایید تکان داد. کودک لبخند زد.
کمی بعد خدمتکاری از راه رسید و گفت: جناب اعظم السلطان، بفرمایید عصرانه میل کنید.
اعظم السلطان رو به کودک که مشغول بازی شده بود کرد و گفت: حسام! برویم فرزندم!
شاگرد و استاد به سمت خانه به راه افتادند. چیزی نمانده بود که کودک خردسال فراگیری ردیف موسیقی را به پایان برساند. و او اینک پس از گذشت چند سال نوازنده شایسته ویلن بود که با سه تار و پیانو هم آشنایی داشت.
حسام السلطنه یا جهانگیر مراد، نوه حسام السلطنه بزرگ فاتح هرات در زمان ناصرالدین شاه بود. پدرش ابونصر میرزا از اعیان دربار بود و مادرش ابتهاج السلطنه شاهزاده خوش ذوق و هنرمندی بود. تار را از خواهر آقا حسینقلی یاد گرفته بود و ضمناً نقاشی و خطاطی هم می کرد.
سالها گذشت و حسام السلطنه اینک مردی بود خوش سیما و ثروتمند که دوستان بسیاری داشت و هر شب را در کنار این دوستان به شعر و موسیقی می گذراند. از سیاست روز بی خبر بود و اهل دربار نشینی هم نبود. اهالی موسیقی از دوستان نزدیکش بودند. با درویش خان، ملک الشعرا بهار، باقر خان رامشگر، عارف قزوینی، میرزا غلامرضا شیرازی، سید حسین طاهر زاده و خیلی های دیگر دوستی داشت. گفتم سید حسین طاهر زاده... چیزی یادم آمد.
گفته اند که مردم تهران قدیم به رسم عادت جمعه ها به ری می رفتند. زیارت بود و سیاحت. مخصوصاً در فصل بهار و پاییز که هوای ری مطبوع می شد و در باغ های اطراف شهر زیبایی طبیعت ذوق همگان را سرشار می کرد. مردم بعد از زیارت حرم حضرت عبدالعظیم بساط خود را در این باغ ها پهن می کردند و آدینه را این گونه می گذراندند. می گویند نان و ماست و کباب حضرت عبدالعظیم بسیار معروف بوده است چنانکه در بازار ری فراوان و باب طبع همگان بوده است.
در روزی از همین ایام آدینه جوانی اصفهانی خود را به تهران رسانده بود، وصف جمعه های ری را شنیده بود و حالا در طبیعت زیبای بهاری مشغول قدم زدن بود. مناظر بکر و زیبا او را سر ذوق آورد و شروع به خواندن کرد. کم کم کسانی در اطرافش جمع شدند. کسی به او سلام کرد و نامش را پرسید. جواب شنید: " سید حسین طاهرزاده". شروع به قدم زدن کردند.
- اهل اصفهانی؟
- بله. اهل اصفهانم.
- من هم اصفهانی هستم. صدای خوشی داری.
طاهرزاده چیزی نگفت.
- من دوستی دارم که مثل تو خوش ذوق و با صفاست و امشب میهمان من است. تو هم به خانه من بیا تا با او آشنا شوی. ویلن را به خوبی می نوازد. شاید بد نباشد با او بخوانی!
و مهمانی آن شب موعد آشنایی سید حسین طاهر زاده با حسام السلطنه بود.
حسام السلطنه که به ردیف موسیقی مسلط شده بود از معدود کسانی بود که در خانه اش دستگاه فونوگراف داشت. این دستگاه می توانست صدا را روی لوله های موم ضبط کند و دوباره پخش نماید. طاهر زاده توانست با کمک حسام السلطنه ردیف را بیاموزد و صدای خود را بارها و بارها بشنود و عیوب کارش را بیابد.
حسام السلطنه بعد ها شروع به ساخت تصنیف کرد. شعر اغلب تصنیف های او را ملک الشعرا بهار می سرود. حسام السلطنه در سال 1296 که به سال قحطی معروف شده بود تصنیفی در آواز دشتی ساخت. در آن روزها شایع شده بود که احمد شاه قاجار با احتکار گندم موجب قحطی و گرانی نان شده است. این سخنان به گوش بهار هم رسیده بود و او تحت تاثیر این شایعات شعر تندی خطاب به شاه سرود و بر روی تصنیف حسام السلطنه گذاشت. تصنیف این طور آغاز می شد:
ای شهنشه، شهنشه ز ما با خبر باش
با فقیران، ضعیفان از این خوب تر باش
کشوری سر به سر بری به بی نانی
دختران وطن به چنگ نصرانی
حسام السلطنه خود نقل می کرد که این تصنیف موجب ناراحتی شاه شده بود و او اعلام کرده بوده که او فقط سازنده ملودی تصنیف است و شعر را کس دیگری سروده است.
حسام السلطنه بعدها تصنیف دیگری ساخت که این بار در شعر بهار اسمی از شاه برده نشده بود اما بهار در این شعر به وزرا تاخته بود. این تصنیف که "شکسته دل" نام داشت در آواز ابوعطا ساخته شد و شعر آن این گونه بود:
ای شکسته دل عاشقی ز سر بدر کن
خون شدی از این رهگذر بیا حذر کن
لب ببند و این یک فسانه مختصر کن
چاره خود ای دل تو از ره دگر کن

زانکه جمله جانان ری وفا ندارند صفا ندارند
خوشگلند و رعنا ولی حیا ندارند

گلرخان ری بی شمارند
چون وزیرانش کهنه کارند
جز خیانت کاری ندارند
همه زیر بار فشار دلار اند

این جفاکاری مردم آزاری
کشته مارا جانم کشته مارا
کی شود باری این سیه کاری
حال مارا کند آشکارا

حسام السلطنه بعدها تصمیم به ضبط این تصنیف گرفت اما چون شعر آن مناسب روزگار آن روز نبود ملک الشعرا شعر دیگری برای این تصنیف سرود. به این ترتیب تصنیف ابوعطای حسام السلطنه به نام "ای کبوتر" معروف شد که شعری زیبا و خیال انگیز دارد:
ای کبوتر از آشیان کرانه کردی
بی سبب چرا ترک آشیانه کردی
یادی از رفیقان آشنا نکردی
ترک یار نالان و ترک خانه کردی

زین مکان که با عاشقان در آن چمیدی از آن چه دیدی؟
ناگهان چرا سوی دیگران پریدی

بد گمان گشتم بر تو باری
بی وفا نبودی به یاری
در کف ِ بازان ِ شکاری
به صد زخم کاری همانا دچاری

از فراقت من می کنم شیون
دلبر من نگارین پر من نگارین پر من
کی بود جانا کز وفا گردی
همسر من نشینی بر ِ من نشینی بر ِ من

حسام السلطنه تصنیف ساز دوره مشروط بود که به علت وابستگی به خاندان اشراف و دربار، بدگویی و طعنه درباره او زیاد بود چرا که معمول نبود که کسی از اشراف به شغل موسیقی و به قول آن روزی ها مطربی اشتغال داشته باشد. او تصنیف های دیگری هم در آواز شوشتری به نام "باد صبا" و در دستگاه ماهور به نام "عشق ِ تو آتش" ساخت که تصنیف ماهور توسط استاد بزرگ آواز عبدالله خان دوامی روایت شده است.
روح الله خالقی روایت کرده است که حسام السلطنه عود هم می نواخت و مخصوصاً عودی داشت که از لحاظ زیبایی ساختار شایسته بود که در موزه قرار گیرد. کاسه اش خاتم کاری و دسته اش صدف کاری شده بود.
حسام السلطنه همچنین به گلکاری علاقه ویژه داشت. خالقی در مورد او گفته است: " نه تنها در جوانی به حُسن صورت شهره ی آفاق بود بلکه امروز هم نیکی سیرتش شایسته تذکار است".
حسام السلطنه به سال 1340 هجری شمسی و در سن 80 سالگی دیده از جهان فرو بست.

منابع مکتوب:
1- خالقی، روح الله. سرگذشت موسیقی ایران. تهران. موسسه فرهنگی هنری ماهور
2- صمدپور، علی. همساز، مجموعه قطعاتی از بزرگان موسیقی. تهران. موسسه فرهنگی هنری ماهور
3- دانشنامه آزاد ویکی پدیا
منابع صوتی:
1- دوامی، عبدالله. تصنیف های دوره قاجار. تهران. موسسه فرهنگی هنری ماهور
2- کرامتی، محسن. پنجره امید، تصنیف های دوره مشروطه. تهران. موسسه فرهنگی هنری ماهور

منبع عکس: نقشی به یاد، تصویرگر: علی خسروی. موسسه فرهنگی هنری ماهور

هیچ نظری موجود نیست: