دوشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۸

سفرنامه اورامانات - بخش اول

روز هفتم اردیبهشت ماه سال 88 میعادی که با خودم داشتم داشت رنگ واقعیت می‌گرفت. میعادی به نام سفر به کردستان. همیشه کردهای ایران را دوست می‌داشتم و آرزوی دیدار از سرزمینشان را داشتم. مردمی کهن با فرهنگ غنی، موسیقی سرشار، البسه‌ای وزین و زندگی‌ای رنگارنگ.
ساعت 10:20 دقیقه سرقرار بودم، بلوار کشاورز مقابل خیابان 16 آذر. قبل از من فقط خانم و آقایی رسیده بودند و معصومه هم که خیلی تلاش کرده بود نفر اول باشد بعد از من سوم شد. کمی گذشت و ساسان سلوتی سرپرست برنامه و آرش بکتاش و مرتضی رضایی‌منش از بر و بچه‌های موسسه طبیعت گردی کَلوت با اتوبوس رسیدند. سوار شدیم و حرکت کردیم به سمت کرمانشاه. هنوز یخ مسافرها باز نشده بود و همه بیشتر از اینکه مایل به گفتگو باشند مایل به خواب بودند. من هم خوابیدم. یک بار که چشم باز کردم همدان بودیم و بار دوم که بیدار شدم صبح بود و رسیده بودیم به کرمانشاه. جایی در نزدیکی طاق بستان اقامت کردیم تا صبحانه بخوریم. بعد از صبحانه برای بازدید از طاق بستان آماده شدیم. طاق‌هایی برجا مانده از دوره ساسانی.
در این مکان که از تفرجگاه‌های شاهان ساسانی بوده دو طاق و یک سنگ نگاره موجود است که طاق بزرگ متعلق به خسرو پرویز، طاق کوچک متعلق به شاپور دوم و شاپور سوم ساسانی و سنگ نگاره متعلق به اردشیر دوم ساسانی است.


در قسمت بالای طاق بزرگ فرشتگانی به نشانه پیروزی قرار دارند . مجسمه وسط خسرو پرویز است که در دو سمت او اهورامزدا و آناهیتا (الهه آب) ایستاده اند. در قسمت پایین خسرو پرویز سوار بر اسب افسانه‌ای سیاه رنگش شبدیز قرار دارد. در دو سمت طاق صحنه‌های شکار حک شده است.


در طاق دوم که به طاق کوچک معروف است شاپور دوم و سوم (پدر و پسر) مشاهده می‌شوند که در کنار آنها دستخطی به خط ساسانی قرار دارد که در آنها از این دو پادشاه به عنوان پرستنده اهورامزدا یاد شده است


بر سنگ نگاره اردشیر دوم شخص اردشیر در میان اهورامزدا و میترا (الهه آتش) ایستاده است و فرمان پادشاهی را ازاهورامزدا دریافت می‌کند. ضمناً میترا ایستاده بر گل نیلوفر شاخه انار به دست دارد. اردشیر به عنوان پیروزی بر روی پیکر جولیانوس سردار رومی ایستاده است.

پس از این بازدید به سمت پاوه حرکت می‌کنیم. غار قوری قلعه در مسیر قرار گرفته است. غاری بسیار زیبا با طول 13 کیلومتر که در بعضی جاها تا سقف مملو از آب است و دسترسی به آن فقط با غواصی ممکن است.

غار قوری قلعه

پس از بازدید از غار باید با اتوبوس خداحافظی کنیم. سوار مینی بوس می شویم و به سمت جاده‌‌های خاکی، روستاهای دورافتاده و دره‌های پرشیب پیش می‌رویم. قرار است به دیدار پیرمردی به اسم خالو حسین برویم.
خالو حسین که یک پایش را از دست داده از مدتی قبل در مکانی دور افتاده زندگی می‌کند. او به کمک تبر کوچکش غار کوچکی کنده و محل عجیبی برای زندگی ساخته است.

خالو حسین



غار خالو حسین


گل‌های زرد رنگ روییده بر سنگ‌های کنار غار خالو حسین

با خداحافظی از خالو حسین به سمت پایین دست حرکت می کردیم که صحنه بسیار زیبایی دیدیم. دختران و پسران خردسال بسیار زیادی در آن سوی دره مشغول رقص و پایکوبی بودند. مسیر را به سمت آنها کج کردیم.

هلهله و شادی، اینجا انگار آسمان بود


دختر زیبای کردستانی


دوستانش را در حال رقصیدن نگاه می‌کند

حالا برای صرف نهار به شهر هزار ماسوله پاوه رسیده‌ایم. پس از نهار به سمت رود سیروان در نزدیکی مرز حرکت می‌کنیم. در اطرافم فقط مناظر زیبا می‌بینم

روی طاق خانه‌ها شقایق روییده است


این هم رود زیبای سیروان


در کنار رودخانه ماهی قزل‌آلا پرورش می‌دهند

از اینجا پیاده به سمت روستای "هجیج" راه می‌افتم. در سمت چپم پلی قدیمی قرار دارد. آرش از روی پل رد می‌شود.


دوربین را روی سنگی قرار می‌دهم و عکس یادگاری می‌گیرم.


ساسان می‌گوید قرار است شب در خانقاه دراویش نعمت‌اللّهی بخوابیم. شیب مسیر خاکی بیشتر و بیشتر می‌شود تا اینکه با گذشتن از کنار امامزاده کوسه هجیج به ورودی روستا می‌رسم. عبدالرحمن که راننده مینی‌بوس ماست بارهایم را تحویلم می‌دهد. از تعدادی پله سنگی که پایین می‌روم به خانقاه می‌رسم. کمی استراحت، یک چای داغ و حالا فرصت هست برای عکاسی. خورشید در حال غروب کردن است. روبه‌روی ما خانه‌های روستا روی هم با شیب تندی بالا رفته‌اند. پشت کوه‌ها مرز عراق است. با سه‌پایه احسان مشغول عکاسی شدم.


هجیج در حین غروب


روستای زیبای هجیج درشب

خادم خانقاه مردی است به نام خلیفه. او شام مفصلی برای ما پخته است. خورشت خلال -گوشت قیمه همراه با خلال پسته و بادام و زرشک سیاه کوهی- که غذای مخصوص این منطقه است همراه با دلمه برگ مو و دلمه گوجه فرنگی. ماست و دوغ و ترشی محلی هم هست. بهتر از این دیگه نمی‌شه.


غذای آقای خانبیگی که بغل دستم نشسته بود


غذای خودم

بعد از شام مرتضی برایمان تار نواخت و بعد در حالیکه باران کم‌کم داشت شروع می‌شد کیسه‌خواب‌ها پهن شد و همگی خوابیدیم.

۲ نظر:

سارا گفت...

عکسها زیبا بود و گویای زیبایی کردستان.

سارا گفت...

عکسها زیبا بود و گویای زیبایی کردستان.