جمعه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۷

سفرنامه کلوت‌ها- بخش چهارم(پایانی)
بقعه شاه نعمت‌الله ولی، باغ شازده

صبح روز چهارم صبحانه مفرحی چیده شده بود. اردلان برایم شیر داغ ریخت.

موعد خداحافظی با کویر رسیده است. بساط را جمع می‌کنم و به همراه بقیه همسفرها خوابگاه شهداد را به مقصد ماهان ترک می‌کنیم. امروز دو برنامه داریم. اول بازدید از بقعه شاه نعمت‌الله ولی و سپس بازدید از باغ شازده. هوای ماهان نسبت به هوای شهداد سردتر است. از دور بادگیرهایی دیده می‌شود. کمی جلوتر بقعه شاه نعمت‌الله ولی قرار دارد.

بقعه حوض زیبایی دارد.

در داخل عمارت فضای خاصی حاکم است. فضایی پر انرژی و پاک. دور ضریح گشتم و به اطاق پشتی رفتم. نقاشی شاه نعمت‌الله ولی بر دیوار قرار دارد. مریدان همه نشسته‌اند. کسی به صدای بلند آواز می‌خواند.
گر تو طالب گنجی، گنج کیمیا اینجاست...

آویزهای چراغ در نهایت زیبایی است. لاله‌های آبی رنگ متمایل به فیروزه‌ای منقش به تصویر شاه نعمت‌الله ولی.

در اطاقی دیگر مقبره یکی از نوادگان حضرت شاه‌نعمت‌الله ولی قرار دارد. مقبره‌ای با کاشی‌های فیروزه‌ای و گلدانی در کنار مزار.

راهنما در یکی از اطاق‌های موسوم به چلّه نشینی را برایم باز می‌کند. اطاقی به ابعاد تقریبی 2 در 1 متر با سقفی حدوداً 3 متری با گنبد گچی کوچکی در وسط منقش به نقوش و الفاظ رنگی بسیار زیبا نمایان می‌شود. جو حاکم بسیار گیراست. می‌نشینم در کنج اطاق. دلم نمی‌خواهد خارج شوم.

روی بام بنا هم منظره زیبایی پیش روست. گلدسته‌هایی از دور نمایان است و کبوترها پرواز می‌کنند.

از بقعه شاه‌ نعمت‌الله ولی به سمت باغ شازده می‌رویم. عمارتی همچون دیگر عمارت‌های باغ ایرانی. نمونه آنچه در اصفهان و کاشان و شیراز و طبس و باقی جاهاست. تجسم واقعی از بهشت.

باغ شازده اما در فصل خزان بود و بی آب و بی برگ و بار در حال زوال.
***
نهار را در رستوران سنتی مهر در کرمان خوردیم و به سمت ایستگاه راه‌آهن کرمان حرکت کردیم. سفر به کلوت‌ها با رسیدن به تهران تمام می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست: