پنجشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۴

باغ ایرانی، وسوسه با شکوه تقدس
حضور زرتشت در ابتدای داستان رستم و اسفندیار

باغ ایرانی در روز پر بود از صدای پرندگان بهاری، پر بود از رنگ های بدیع شکوفه، پر بود از نسیم مطبوع و پر بود از اشعه ملایم و حیات بخش خورشید... و در شب، باغ ایرانی پر بود از یک وجود روحانی، پر بود از وسوسه ای برای گردش، گردش در آن هنگام که شکوفه لطیف درخت حس می کند حالا که در باغ خبری نیست وقت خواب است. آنگاه که بویی لطیف و معطر از هر شکوفه بیرون می طراود و فضای باغ مشام را می نوازد...
در باغ ایرانی، عمارتی بود با سیمایی شاهانه. عمارتی با شکوه. عمارتی بزرگ با در های بلند که به سوی باغ باز می شد و از داخل اطاق دورنمایی زیبا پدید می آورد. آن شب حال و هوای باغ رنگ و بوی تقدس داشت. رنگ و بوی اهورایی. خدمه از کار مرخص شده اند و هیچ کس در اطاق شاه نیست. گشتاسب، پادشاه ایران، به اطاق مخصوص خویش می آید و بساط عبادتش را در گوشه ای می گستراند. طوری که در هنگام نیایش دورنمای زیبایی از باغ را می بیند. خادمی در باغ راه می رود و به آرامی چراغ های شمعی را روشن می کند. نور شمع به گلبرگ شکوفه می تابد و بازتابش باغ را رنگین می کند. سکوت باغ ایرانی هیجان آور است. گشتاسب در میان سکوت سنگین و خیال انگیز به میان باغ خیره شده است. نور شمع ها رنگ های بدیع اما کم نوری ساخته است. گشتاسب دو زانو می نشیند. رو به باغ. دستها را بالا می برد. شروع به نیایش می کند. رنگ های جادویی باغ برایش جلوه ای از وجود خداست. گشتاسب اشک از چهره جاری می کند. آنگاه با خضوع به سجده می افتد...
در باغ شعاع نوری سو سو می زند. کمی که می گذرد شعاع نور کمی قوت می گیرد. گشتاسب هنوز در خضوع و سجود است. حالا که برمی خیزد شعاع نوری از میان باغ می بیند. شعاع نوری که مدام پر نور تر و نزدیک تر می شود. شاه دستی به چشم های خیسش می کشد. نگاه می کند و ذکر می گوید. شعاع نور نزدیک تر می شود. آتشی در نظر گشتاسب مجسم می شود. آتشی که از بیرون به رنگ زرد می سوزد و از درون سفیدی پاکی درونش می درخشد. گشتاسب بر می خیزد. از در بزرگ اطاق به ایوان باغ ایرانی می رود. با شعاع آتشین نور فاصله ای ندارد. صورتی روحانی و پاکی در میان آتش است. آتش کمی فرو می نشیند تا پیامبر پاک ایران رخ نمایان کند. زرتشت قدمی به جلو برمی دارد. گشتاسب به قبای پاکش نگاهی می اندازد. پیامبر در چهره شاه نگاه می کند. سپس می گوید: منم زرتشت... پیامبر پاک ایران، فرستاده اهورا مزدا...
گشتاسب به خاک می افتد.
***
ششم فروردین، روز تولد زرتشت، پیامبر ایران باستان

هیچ نظری موجود نیست: