دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۳

چرخه

از شر امتحان های میان ترم راحت شدم. حالا دوباره دارم مثل روزهای عادی زندگی می کنم. همیشه همین طور بوده. برای یه مدت، مدتی که ربط به چند و چون امتحانها داره، باید همه چیز رو گذاشت کنار. نوشتن و کتاب خوندن و موزیک گوش دادن و اینترنت و بازی و ...
اما همیشه یه چیز خوب وجود داره و اونم اینه که وقتی این چیز ها رو برای چند روز نداری ارزششو بیشتر حس می کنی. بعد هم که به سراغشون می ری و دوباره باهاشون ارتباط برقرار می کنی خیلی بیشتر از گذشته ازشون لذت می بری...
زندگی ما هم برای همینه. زنده ایم که از زنده بودنمون لذت ببریم تا وقتی که می خواهیم شرّمون رو از سر دنیا کم کنیم آرزوی باقی مونده نداشته باشیم و احساس کنیم که خوب زندگی کرده ایم. مفید زندگی کرده ایم و اگه احیاناً قرار نبود که از اول وجود داشته باشیم جهان به این خوبی نمی شد.
***
روزها می گذرند و حالا که از شر امتحانهای میان ترم خلاص شده ام می تونم با آرامش خاطر از پله های دانشگاه بالا و پایین برم. یا اینکه احیاناً روی یکیشون بشینم. با بچه ها شروع کنیم به حرف های مزخرف. چرت و پرت بگیم و بخندیم و یا احیاناً راجع به یه چیزی جدی صحبت کنیم. حالا می تونم با خیال راحت کتاب بخونم، بنویسم، موزیک گوش بدم... از حالا وقت دارم تا شروع امتحان های پایان ترم. دوباره همون آش و همون کاسه...

هیچ نظری موجود نیست: