چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۳

سوسیالیسم و نفی عبودیت حق

اندیشه ای را که کارل مارکس یک عمر تفکر کرده بود تا به بلوغ رسانیده بودش را بوریس یلتسین و چندی دیگر همین روز ها بر باد فنا دادند. البته این گفته کمی نا منصفانه است. بر باد فنا دادن اتحاد جماهیر شوروی را نمی توان به طور کامل نفی نظام سوسیالیستی نامید. به حق آن نوع حکومتی که لنین بر پا کرد تفاوت های زیادی با آنچه رهبرش گورباچوف بود داشت. از ((حق)) یاد کردیم. جامعه سوسیالیستی شوروی اما به هیچ وجه وجود چیزی به نام حق را قبول نمی کرد...
اندیشه هایش را مارکس در طول سالهای تفکر یافته بود. پدید آوردن یک ایده اولوژی در راستای هدف برقراری یک جامعه ایده آل. آرمانشهری که کارل مارکس به آن اندیشید و لنین به وجودش آورد نوید جامعه ای را می داد به زودی جاده های ترقی را طی کند و به سرمنزل مقصود بشری برسد. در این جامعه همه کار می کنند، هر کسی که بیشتر کار کند موفق تر است. این جامعه طبقه پرولتاریا را می ستاید و بورژوازی را نفی می کند. حکومت سوسیالیستی شوروی گرچه با داشتن رهبرانی چون لنین، تروتسکی، استالین، خروشچوف و ... گام های ترقی را طی کرد اما نارسایی های این نظام سوسیالیستی سرانجام پدیدار شد. حکومتی که به رهبری لنین حکومت تزار ها را پایان داده بود، به رهبری استالین بر ابرقدرتی چون هیتلر فائق آمده بود و مانع از موفقیت آمریکا در کوبا و ویتنام شده بود، در زمانی که گورباچوف آخرین نفس های عمر سیاسی اش را می کشید به نیستی گرایید. جهان به سکوت رفت و تجربه ای عظیم برای جهانیان باقی ماند. دیگر از اهتزار پرچم سرخ رنگ داس و چکش خبری نبود. شوروی در حالی که سرمنشا این همه پیشرفت را در اندیشه های مارکس و لنین می دید حالا می بایست کمی در بعد معنویت پیشرفت می کرد. چیزی که در طول 74 سال از یاد تمام سردمداران نظام سوسیالیستی پاک شده بود.

هیچ نظری موجود نیست: