جمعه، آبان ۰۱، ۱۳۸۳

بدان تا جهان از بدِ اژدها
به فرمان گرز من آید رها
اژدها در قلمرو اساطیر

(( آدم! بیا کمی از این میوه جاودانی بخوریم! … ))آدم نگاهش را به حوا دوخت و با ترس و اضطراب ، مدتی او را نگاه کرد. نگاه ملتمسانه حوا بر چهره آدم دوخته شده بود و آدم در حالیکه به خوشه طلایی رنگِ مجذوب کننده در دستان حوا می نگریست، راجع به پیشنهاد خطرناک حوا اندیشید. خواست بگوید که این کار برایشان ممنوع است که ناگهان صدایی تیز و وحشتناک گفتگوی دو نفره را بر هم زد: (( نترس آدم! این میوه برای تو عصاره جاودانی است. چرا می خواهی لذت چشیدن آنرا از خود محروم کنی؟! )) آدم و حوا به چهره پر عظمت اژدها نگاه کردند. چشمان فریب دهنده ای داشت و نفس گرمش بر بدن های آن دو می دمید. آدم با شک به اژدها خیره شد. روی زمین می خزید و بالهای بزرگی داشت. روی سرش برجستگی هایی تاج مانند بود که او را با عظمت جلوه می داد. دُمی بسیار قوی داشت که همچون گرزی آنرا به دنبال خود می کشید. آدم هنوز در شک و تردید بود. لحظه ای به آسمان نگاه کرد و در میان انبود ستارگان شکلی از اژدها دید. یک صورت فلکی درخشان، در نظرش اژدها را تجسم می کرد. بار دیگر به حوا نگاه کرد و لبخندی زد. آنگاه خوشه طلایی رنگ را با او نصف کرد و به دهان گذاشت ولی ناگهان ...
آدم و هوا از بهشت رانده شدند و با افسوس به زمین کوچ کردند. اژدها هم به نفرینی ابدی دچار شد. او به موجود خوار و ذلیلی تبدیل شد که می بایست همواره خود را بر زمین بکشد. بالها و دست و پایش را از دست داد. دیگر از نفس گرمش خبری نبود و روی سرش تاج باشکوه دیده نمی شد. اژدها به مار تبدیل شد تا تمام عمر ذلیل بماند. ولی این موجود در افسانه هایش پر صلابت و حول انگیز باقی ماند. گویی روح او همان موجود فریبنده افسونگری است که عمق وجود انسان را در می نوردد و همیشه نحوست و شومی را طوقه گردن او می سازد.
داستان موسی :
... چشمان موسی به دوردست خیره شده است و در حالی که کتابی بدست دارد روی یک صندلی نشسته است . محاسن بلند موسی در باد ، پیچ و تاب می خورد. موسی عصا بدست ندارد. لحظه ای چشمانش را می بندد و به فکر فرو می رود. موسی، عصا بدست در میان جمعیت بزرگی ایستاده است. نگاه موسی پر از تعصب است. فرعون با تمسخر نگاه می کند. موسی چوبدست خود را می اندازد. آتش از سر و روی چوبدست زبانه می کشد. پیچ و تاب می خورد و هر چیز که در سر راهش باشد می بلعد. نگاه فرعون پر از ترس و وحشت شده است و به دنبال پناهگاه می گردد. چوب دست اژدها گون موسی راه خود را به سمت فرعون کج می کند. نگاه موسی پر از تعصب است. جمعیت بی اختیار به خاک می افتد. فرعون راه فرار می جوید. موسی دست دراز می کند و چوبدست را می گیرد. نگاهش مصمم است. فرعون از خشم به خود می پیچد. موسی چشمانش را باز می کند. باد در میان محاسنش می وزد و او با کتابی در دست به دوردست ها می نگرد.
*
اژدها، این موجود افسانه ای ِوهم انگیز، همواره با اساطیر در جنگ بوده است. این موجود وحشتناک که مظهر پلیدی است ، آب را از باروری باز می دارد و خورشید و ماه را فرو می برد. پس حیات جهان در گرو نابودی اوست. او باید به دست اساطیر نابود شود: رستم را ببینید که در خوان سوم اژدها را از پا در می آورد. گرشاسب را ببینید، اردشیر را ببینید، دانیال نبی و میکائیل را ببینید. کسی که در آخر الزمان اژدها را نابود می کند. اسفندیار را ببینید که در هفت خوان خویش به جنگ اژدها می رود: این جا در کنار رودخانه ای آرام، اژدهایی به خواب فرو رفته است. اسفندیار قصد کشتن او را دارد. نبرد اسفندیار با اژدها بسیار خطر ناک است ولی پور پاکِ رویین تن، از پس این کار بر می آید و اژدها را از پا در می آورد. ولی این اژدها پس از مرگ هم کشنده است. بوی زهر آگینِ خون اژدها اسفندیار را بی حال کرده است. او به زحمت خود را به لب رودخانه می رساند و از گیجی و منگی خلاص می شود.
و در پایان؛ فریدون را ببینید. داستان کشته شدن اژدها به دست فریدون کمی با دیگران فرق دارد. مسئله این جا کمی جنبه اجتماعی پیدا می کند.اژی دهاک( اژدهاک) یا همان ضحاک ماردوش، زمانی که اهریمن بر کتف هایش بوسه می زند، دو مار از جای آنها می روید که خوراک آنها مغز سر دو جوان در هر روز است. اژدهای خون خوار که این بار پادشاه ایران است، با قیام کاوه آهنگر و به دست فریدون در دماوند به بند کشیده می شود تا جهان از دست اهریمن پلیدی همچون اژی دهاک در امان باشد.
اما این اژدهای اهریمنی ، همان اندازه که مظهر نفرت و پلیدی است در چین مظهر باران و باد، بر پا دارنده کاخ های خدایان، منفعت رساننده به انسان و سر منشاء تمام خوبی هاست.
این موجود افسانه ای ، هم اینک در حالیکه به آرامی می خزد و دم ترسناکش را به دنبال خود می کشد، زیر پای تو در اعماق زمین روی گنجی چنبر زده است و این تویی که با کشتن اژدهای پلید صاحب گنج ابدی خواهی شد.
احسان شارعی

هیچ نظری موجود نیست: