یکشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۳

موزه ها فقط دورنمای گذشته زیبا هستند، آینده کجاست؟

داریوش کبیر به بارگاه آمد. راه رفتنش آرام و متین بود. به سمت تخت پر شکوه پادشاهی رفت و بر آن تکیه زد. در تمام طول مسیر ولیعهد قدمی از شاه بزرگ عقب نمی گذاشت. خشایار شاه ولیعهد ایران بود.
دو سرباز از جلو و دو سرباز از عقب به بارگاه وارد شدند و با فاصله از تخت داریوش به احترام ایستادند. مرد روحانی هم که همراه شاه و ولیعهد بود کنار تخت پادشاهی داریوش ایستاد. در دست شاه و ولیعهد گل نیلوفر بود. نیلوفر نماد جاودانگی. داریوش هزاران سال است که جاودان است و هزاران سال جاودان خواهد بود...
***
در هفته ای که گذشت فرصت دست داد تا به موزه های ایران باستان و رضا عباسی سری بزنم. در طی بازدید از این دو موزه، تاریخ ایران را هر چند به اختصار، بار دیگر از نظر گذراندم. مجسمه ها و کتیبه ها و نقش و نگارهایی که به ظاهر فقط آثار هنری بودند، در هر بیننده احساسی از نوع حکومت دوره خود را القا می کردند. علاوه بر آن حس می کردم در مقابل خیل بیننده های خارجی که به تماشای موزه آمده بودند، من حرف های زیادی برای گفتن دارم. احساس غرور می کردم از اینکه آنها برای دیدن آثار تاریخی کشور من این قدر مجذوب شده اند. حس می کردم که از آنها سَر ترم. حیف که این احساس برتری محدود به محیط موزه می شد. در جهان بیرونی من خیلی از آنها عقب بودم. اینجا بود که به یادم می آمد: داشتم داشتمو وِلش... دارم دارمو بچسب!... و من وقتی دقت کردم دیدم چیز زیادی ندارم...
***

تاریخ بر سرزمین پهناوری که هنوز ایران نام نگرفته بود، با حضور سه دولت نه چندان قدرتمند مادها، آشورها و بابِلی ها آغاز شد. در این میان پسری مادی – پارسی از سرزمین پارس برخواست و چون آذرخش دولت های کوچک منطقه را به دولتی یکپارچه و قدرتمند به نام ایران تبدیل کرد. کوروش کبیر پادشاه ایران نام گرفت. او سمبل مردم دوستی و خدمت گذاری بود.
آثار دوره هخامنشی آثار منحصر بفردی هستند. ابهت عجیبی دارند. ابهتی شگفت انگیز که در آثار هیچ دوره دیگری مشاهده نکردم. به دوستی گفتم برای این آثار چه نامی قرار می دهی؟ گفت: اسناد هویت ملی!
از موزه خارج شدم. نگاه پر عظمت شاهان هخامنشی و گامهای استوارشان، موج رضایت در چهره اطرافیان شاه، تقدس و احترام فوق العاده دیگران، حتی مستعمره ای چون مصر به پادشاه و خیلی چیزهای دیگر را سعی کردم برای همیشه به یاد بسپارم. یادمان روزهای فخر و عصمت باید برای همیشه در اذهان ایرانیان جاودان شود.
***
دیدار از موزه تجربه بسیار جالب بود. آنقدر جالب که از یادگارهای بزرگ زندگی من شد. ولی روز بعد برای من دلخوش کردن یه یادگارهای ایران باستان خوش آیند نبود. سعی کردم با به یادگار نگه داشتن آن همه عظمت، فقط به آینده فکر کنم.
احسان شارعی
12/7/1383

هیچ نظری موجود نیست: