شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۳

فتح طهران
23 تیر، سالروز فتح طهران به دست مشروطه خواهان

روز ها روزِ اندوه و جنگ است. در طهران عزاداری بی سر و صدای آزادی خواهان و در تبریز سر و صدای کر کننده شلیک توپ و تپانچه بر پاست. از ایران تبریز باقی مانده است. از تبریز کوی امیر خیز و از امیر خیزیان ستار خان.
اوست که دلیرانه می جنگد و با تمام توان مقابله می کند. شاید خود او هم باور نداشت که با گذشت ایام روزی فرا برسد که از پس این جنگ او و یارانش نه از تبریز، بلکه از تمام شهر های آزادی خواه ایران رهسپار طهران شوند، قوای دولتی را شکست دهند و مشروطه را به ملت ایران بازگردانند. آری، در جنگ باید با رویاهای خوش، آینده را ساخت، جنگید و به رویا رنگ واقعیت بخشید. ستار خان همین کار را کرد.
روز ها روز خنده محمد علی میرزاست. اینک مجلس به توپ بسته شده است، شلیک توپ لیاخوف یک دم قطع نمی شود، شاپشال مدام در گوش شاه فرمان های رسیده از جانب روسیه را می خواند، آیت الله طباطبائی و بهبهانی تبعید شده اند، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل به جرگه کشته شدگان مشروطه پیوسته اند و در نهایت تعجب، میرزا علی اکبر خان دهخدا و سید حسن تقی زاده که یکی از نویسندگان خوش قلم مشروطه خواه و دیگری از رهبران بزرگ سیاسی مشروطیت به شمار می روند، به سفارت انگلیس پناهنده شده اند.
در میان ناله کسانی که عزیزانشان را در واقعه به توپ بسته شدن مجلس از دست داده اند صدای قهقهه محمد علی شاه به گوش می رسد.
متن تلگراف شاه به میرهاشم دوچی در تبریز: (( جناب مستطاب شریعتمدار آقا میر هاشم سلمه الله تعالی. با کمال قدرت فتح کردم! مفسدین را تمام گرفتار کرده و سید عبدالله( بهبهانی) را به کربلا فرستادم ، سید محمد ( طباطبائی) را به خراسان، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر ( صور اسرافیل) را سیاست کردم، مفسدین تمام محبوس، شما هم با کمال قدرت مشغول رفع مفسدین باشید و از من هم هر نوع تقویت بخواهید حاضرم...))

با این تلگراف سیل ادوات جنگی به سوی تبریز رها شد. تبریز که هوایش در همه حال تب ریز بود، اینک در تب داخ جنگ می سوخت. عین الدوله و پس از او صمد خان به تبریز آمدند و هر یک با نهایت شقاوت در راه خاموش کردن جنبش ستار خان و باقر خان کوشیدند. اما جنبش خاموش شدنی نبود. ستار خان روزها و ماهها جنگید. آتش جنگش خاموش نشد که هیچ، هر روز بیشتر به سمت پیروزی رهنمون شد. از دیگر ولایات ایران هم هماوازی با جنبش او آغاز شد. شیخ محمد خیابانی و یپرم خان و دیگران به جرگه مخالفان پیوستند. ستار خان که اینک در آستانه پیروزی بود، رویای زیبایش را در آغاز جنگ به یاد آورد. لبخند زد و بوی لطیف آزادی را با تمام وجود حس کرد...
با تلگراف علمای نجف مبنی بر حمایت از مشروطه، قوای پیرم خان و سردار اسعد بختیاری از دو جانب به سمت طهران آمدند و نیروهای دولتی را شکست دادند. آنروز بیست و سوم تیر ماه بود. رنگ استبداد دوباره از چهره طهران زدوده شد. عین الدوله خود را تسلیم مشروطه خواهان کرد و باقی استبداد طلبان به سفارت انگلیس یا روسیه گریختند. شاه نیز به همراه احمد میرزا راهی سفارت روسیه شد. سه روز گذشت. شورای عالی مشروطه خواهان، محمد علی میرزا را از سلطنت خلع کرد و احمد میرزای خردسال را به شاهی برگزید و عضدالملک تا رسیدن او به سن قانونی سمت نایب السلطنه گرفت.

روز ها روزِ جشن و چراغانی بود. جشن و پایکوبی در سراسر ایران بر پا شد. ستار خان با خنده ای بر لب به گوشه دیوار تکیه داده بود و جشن و پایکوبی را نظاره می کرد. حالا همه سردار ملی صدایش می کردند. سردار ملی از جا بلند شد و در حالیکه با دست کلاهش را بر سرش می گذاشت راهی منزل شد تا فارق از دشمن استبداد خواه، دمی بیاساید. افسوس که طراوت گل آزادی دیری نپایید و پژمرده شد و بی رنگ و رو در گوشه این جهان بزرگ افتاد...

هیچ نظری موجود نیست: