حال و روز تهران امروز ما مثل بوئنوس آیرسی است که خولیو کورتاسار در رمان امتحان نهایی توصیف میکند. بوئنوس آیرس را مهی غلیظ و بدبو و تهران ما را هم غباری کثیف فرا گرفته است. و در هریک از این دو جامعه در انبوهی از سایشهای ابناء بشر به هم ناگاه با شباهتی یکسان مدرسه و دانشگاه و اداره تعطیل میشود و شهر به خوابی عمیق فرو میرود، فرجامی کابوس وار...
و هم در عالم ِرمان کورتاسار و هم در عین ِواقعیت ِتهران خودم امیدی به پاک شدن چهره شهر از مه بدبو و غبار کثیف ندارم. آنجا در شهر زیبای بوئنوس آیرس، خوان و کلارا در آخرین لحظه با شگفتی خیال انگیز رئالیسم جادویی کورتاسار سوار بر کشتی یا قایق بینام و نشانی دریای ناآشنا را شب هنگام درمینوردند و از مه بدبوی شهر که نماد همه ناخواستههایشان است میگریزند. گریزی پنهانی و پراسترس حال آنکه کسی در تعقیبشان نیست تا از رفتن بازشان دارد. فراری که در لحظه شکل میگیرد و آنان برای همیشه از شهر پرخاطرهشان میگریزند. من هم باید همین روزها بگریزم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر