ننگ پادشاهی محمدعلیمیرزا، آغاز تا پایان
در بین شاهان ایران در طول تاریخ هیچ کس برایم منفور تر از محمدعلی میرزا قاجار نیست. کسی که ننگم میآید شاه بخوانمش. او شخصی بود که پس از امضای فرمان مشروطه توسط پدرش مظفرالدینشاه قاجار در 14 مرداد 1285 از سر مخالفت با مشروطیت درآمد. شاید فکر میکرد که خواهد توانست همچون پدربزرگش ناصرالدینشاه نیم قرن حکومت کند و از لطایف شاهی لذت ببرد اما ابهت او را نداشت و در مقابل نادانی ناصرالدین شاه او صدبرابر بیشتر نادان بود و البته خزانهاش هم به اندازه پدربزرگش پر نبود. جثه و بنیه هم نداشت و سرش تاب نیاورد که تاج سنگین شاهنشاهی ایران را تحمل کند. گردنش درد گرفت و لرزید و مجبور شدند در مراسم تاجگذاری فورا تاج را از روی سرش بردارند. و باز باید بگویم آنقدر از میان تهی بود که هیچ راه چارهای جز از قایم شدن پشت لوای روسیه تزاری نداشت و این همه از ترس جانش بود. اما بیشک لکه ننگ بزرگ در زندگی محمدعلی میرزا که مثال مهر بر پیشانی جنبش آزادیخواهی ایرانیان حک شده بمباران کردن مجلس شورای ملی در دوم تیر 1287 توسط شخص او و به کمک کلنل لیاخوف است. در این یورش مجلس ویران شد و مدرسه سپهسالار هم مورد هجمه توپهای سربازان لیاخوف قرار گرفت. ملکالمتکلمین و میرزاجهانگیرخان صور اسرافیل همین جا بود که کشته شدند و دهخدا و تقیزاده همین جا بود که از ترس جان به سفارت بریتانیا پناهنده شدند. عکسها تحت تاثیرم قرار میدهد. نمایندگان مجلس در غل و زنجیر ارتش روسیه و همه اینها به فرمان شاه! و این که میگویم ننگ باورم میشود که باید سرشار از نفرت باشم از او...
و حالا دیگر درتهران چندان خبری نیست. باید یک سالی بگذرد تا کمکم با امثال ستارخان و باقرخان و یپرمخان و حیدرعمواوغلی و سردار اسعد و مابقی که شمع مفخر تاریخ آزادیخواهی این خاک بودند آشنا شویم. تبریز و اصفهان و گیلان و بختیاری باید بشورند تا برسیم به آن روز که تهران فتح میشود. قشون مردمی در شهر کنترل امور را بدست میگیرند. تابستان گرم تهران ورای تحمل محمدعلی میرزاست. تماسی با سفارت روسیه صورت میگیرد و سرانجام دو ساعت از روز گذشته از شمیران خبر فرار محمد علی میرزا به روسیه در شهر میپیچد. خبری به تاریخ 25 تیر 1288 یعنی دقیقا صد سال پیش.
حالا بنشوید از لیاخوف که گلوله توپهایش مجلس شورای ملی را به خاک و خون کشیده بود. تهران در شور و شوق پیروزی است. سردار اسعد و سپهسالار در مجلس حضور یافته اند. در این میان ناگهان این لیاخوف است که با کالسکهای از دربار خارج میشود و از ترس جانش به سمت بهارستان حرکت میکند تا فرجام خواهی کند و امان بطلبد. دقیقاً در همان مکانی که سال قبل ویرانش کرده بود! تاسف و دریغ که قاتل دهها نفر از رجال و نخبگان با حمایت روسیه و قزاقخانه شاهی از ایران رفت بی آنکه کیفر دیده باشد.
عارف این روزها شعر و ترانه زیاد میسرود. در صفحه 360 از دیوان اشعارش به مناسبت سرودن تصنیف به نام ((دل هوس ِ...)) مینویسد: "در موقعی که شاه مخلوع محمدعلیمیرزا به تحریک روسها وارد گمیش تپه شد ساخته شده است"
تصنیف این طور شروع میشد:
دل هوس سبزه و صحرا ندارد
میل به گل گشت و تماشا ندارد
دل سر همراهی با ما ندارد
خون شود این دل که شکیبا ندارد
سپس در بیان خشم و نفرتش از روسیه میسراید:
خانه ز همسایه بد در امان نیست
حُبّ وطن در دل بدفطرتان نیست
سگ به کسی به سببی مهربان نیست
رم کن از آن دام که آن دانه دارد
کمی بعد با طعنه به خودیهایی که مشروطه را پیروز نشده به زیر سایه شکست کشاندند میگوید:
یوسف مشروطه ز چَه برکشیدیم
آه که چون گرگ خود او را دریدیم
پیرهنی در بر یعقوب دیدیم
هیچ ز اخوان کسی حاشا ندارد
پس از فرار محمدعلی میرزا کابینهای برای اداره امور تشکیل شد. در این کابینه شخص اول وجود نداشت بلکه همه چیز به شور حل و فصل میشد. در این کابینه موقت سپدار وزیر جنگ بود، سردار اسعد وزیر داخله بود، ناصرالملک - رئیس اولین دوره مجلس شورای ملی- سمت وزیر خارجه داشت، فرمانفرما وزیر عدلیه بود، مستوفیالممالک وزیر مالیه و سردار منصور وزیر پست و تلگراف.رای کابینه بر اخراج محمدعلیمیرزا و تعیین مقرری برای او قرار گرفت و احمدمیرزا به عنوان جانشین او تعیین شد. احمد میرزا همان روز با کالسکهای به کاخ پادشاهی رفت و تحت تکفل عضدالملک شاه ایران شد.
دوران پادشاهی پرننگ محمدعلیمیرزا این طور آغاز شد و پایان یافت و کشور را آن طور که بیراهه کشید که بهایی بسیار سنگین تر از به فنا دادن پهنه وسیع مملکت توسط ناصرالدین شاه و فتحعلیشاه داشت.
منابع:
کسروی، احمد - تاریخ مشروطه ایران - امیرکبیر، تهران
کسروی، احمد - تاریخ هجده ساله آذربایجان - امیرکبیر، تهران
تصنیفهای عارف قزوینی
دانشنامه آزاد ویکیپدیا