پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2008
تصویر
از اهالی فلامنکو چیزهای زیادی یاد می‌گیرم مصاحبه با Bebo Valdes، پیانیست کوبایی منبع: flamenco-world.com "بِبو والدز"(1) سابقه کاری درخشانی از خود بر اساس آثارش ساخته است. او دوستی نزدیکی با شخصیت‌هایی که پایه و اساس جاز لاتین و موسیقی کوبا را تغییر داده اند داشته است، موسیقی دانان اواخر قرن نوزدهم نظیر "ساموئل"، "سروانتس" و "رومئو". با وجود 91 سال سن و ابتلا به ورم مفاصل، انگشتان چابک او هنوز هم قادر به اجرای گام‌های پیچیده موسیقی و ریتم‌های تند رقص "مامبو" (2)که "کاچائو لوپز" (3) مبتکر آن بود هستند. از زمانی که موسیقیدانان فلامنکو او را با آغوش باز در جمع خود پذیرا شدند، حس موسیقایی ببو زنده‌تر شد و به پرواز درآمد. ببو که پیانو نوازی‌اش درخشش بیانی فوق‌العاده‌ای دارد، همکاری خود را با خواننده مشهور موسیقی فلامنکو "دیگو سیگالا" (4) آغاز کرد. نتیجه این همکاری آلبوم موفق "لاگریماس نگراس (اشک‌های سیاه)" (5) بود. آلبومی درخشان و ممتاز از سبک‌های مختلفی که پیش روی ماست. طعمی جادویی از موسیقی محلی و قبیله ای. د...
تصویر
رقص حزن‌انگیز فلامنکو می چرخد با آن لباس چین چین، عرق کرده در اوج احساس و هیجان، و بدنش رگ به رگ و بند به بند تنها یک هدف دارد و اینکه با تمام وجود برقصد. پاشنه بر کف چوبی پیست رقص می‌کوبد، چرخ می‌زند، می‌ایستد و با سری به سوی آسمان دستش را تا آنجا که ممکن است بالا می‌برد. بر می‌خیزد و باز هم رقص و باز هم رقص... *** سِگوئیریا ( Seguirilla ) نوعی رقص انفرادی فلامنکوست و از عمیق ترین رقص‌های اسپانیا به شمار می‌رود. رقصی است رسمی و برازنده نام خواننده‌ها و رقصنده‌های بزرگ. اجرای این رقص یه محیط پیرامون اجازه آراستگی و ترئین نمی‌دهد. پیستی ساده و یکدست برای رقصنده‌ای با لباسی رنگارنگ. سگوئیریا رقصی است سنگین، زمخت و دارای احساسات شدید. رقصی با ریتم کند و سنگین. مرحله شروع به شکل قدم زدن‌های ریتمیک است. کف کفش رقصنده صدای کفپوش چوب کف اطاق را بلند می‌کند. صدایی بلند و تیز. و رقصنده طول اطاق را با گام‌هایش می‌پیماید. حالا ضربی پونته‌آدو به وسط می‌آید. نوعی کوبه‌ای اسپانیولی که با پا می‌نوازند. حالا صدای پای کفش رقصنده بلند و بلندتر با صدای ضربی نواز بالا می‌رود. گاهی روی پنجه گام بر‌می‌دارد ...
تصویر
شاهزاده مطرب + پادکست دومین برنامه هفتگی من در پندار.نت روی سایت رفت. پادکستی راجع به شاهزاده موسیقی‌دان دوره قاجار، حسام‌السلطنه‌مراد. همراه با داستان‌های شنیدنی از تهران قدیم و موسیقی. حسام‌السلطنه، شاهزاده مطرب باغی ییلاقی در کاشانک تهران. کودکی ملبس به لباسی وزین، ویلن به دست گرفته و آماده تقلید از استاد بود. خنکای بهار و سکوت کوهپایه های شمیران خلسه آور و نشاط افزا بود. نسیم ملایمی می وزید و گاهی صدای آواز پرنده ای از درون باغ می آمد. استاد آرشه را بالا گرفت و گفت: " دستگاه همایون، گوشه بیداد". و شروع کرد به نواختن کرد. سپس ایستاد و منتظر ماند تا کودک بنوازد. کودک آرشه را به دست گرفت و نواخت. استاد سری به نشانه تایید تکان داد. کودک لبخند زد. کمی بعد خدمتکاری از راه رسید و گفت: جناب اعظم السلطان، بفرمایید عصرانه میل کنید. اعظم السلطان رو به کودک که مشغول بازی شده بود کرد و گفت: حسام! برویم فرزندم! شاگرد و استاد به سمت خانه به راه افتادند. چیزی نمانده بود که کودک خردسال فراگیری ردیف موسیقی را به پایان برساند. و او اینک پس از گذشت چند سال نوازنده شایسته ویلن بود که با سه تا...
تصویر
نگاهی به:«تصنیف های دوره مشروطه» + پادکست نخستین پادکست هفتگی من در پندار.نت که از این به بعد هر هفته سه‌شنبه‌ها منتشر می‌شه امشب روی سایت رفت. زمانی که در تب و تاب و التهاب روزهای انقلاب مشروطه، حسام السطنه تصنیف معروفش را خدمت ملک الشعرا بهار برد تا برایش شعری بسراید، ایران و ایرانی، شاهزاده و غیر شاهزاده نمی شناخت. آن تصنیف زیبا در ابوعطا شکسته دل نام گرفت... ادامه مطلب رو در پندار.نت بخونید و بشنوید
تصویر
اشک‌هایم سیاه‌اند، همچون زندگانی‌ام وقتی آرتیست باشی، در آمریکای لاتین هم زندگی کنی (فکر کن، بوئنوس آیرس، هاوانا، سواحل دریای کارائیب) اونوقت زیاد عمر می‌کنی، شک نکن! همین جوریه که این همه آدم باحال اونجا پیدا می‌شه. و تازه فکرشو بکن که چقدر هم اونجا اتفاق های باحال رخ می‌ده و شاید زندگی کردن توی اون محیط هیجان انگیزتر باشه و مثل اینجا مارو کسل و بی حال نکنه. مثلاً فکرشو بکن اعضای گروه اینتی ایلیمانی، یه گروه شیلیایی که آهنگ‌هایی انقلابی با تم سرخپوستی می‌ساختن، از ترس مجازات دیکتاتور شیلی یعنی ژنرال آگوستو پينوشه، از کشور فرار می‌کنن. اونا بعد از مدتی تصمیم می‌گیرن به کشور برگردن. اما در فرودگاه سانتیاگو اجازه ورود به کشور رو پیدا نمی‌کنن. مقصد بعدی کجاست؟ فرودگاه بوئنوس آیرس، پایتخت آرژانتین. جایی که هنرمند پرشکوه و زنی قهرمان به نام مرسده سوسا در فرودگاه به استقبال اونها می‌ره... و حالا امروز مرسده سوسا هنوز زنده‌ است و من واقعاً از شنیدن صفحه‌های خوبش لذت می‌برم. اینکه اینقدر با احساس می‌خونه و ما حتی از راه صوت هم می‌فهمیم چه جمعیت بی‌شماری دارن به طور زنده از اون لذت بهره‌مند می‌...
تصویر
ماکت پیش ِ رو باز هم ماکت می‌سازم:Pkw.K2s SCHWIMMWAGEN Type 166 دستم جلو نرفته بود این چند وقت که کیت ِیکی از ماکت‌های جنگ دوم جهانی را باز کنم و شروع کنم به دست به یقه شدن با رنگ و چسب و سمباده و قلم‌مو و غیره. ماکتی که حالا حس و حال درست شدنش پیدا شده یک ماشین دوزیست متعلق به ارتش نازی هستش که 48 برابر کوچکتر از اندازه واقعیشه. این ماکت رو پارسال از کمپانی Tamiya خریده بودم. راجع به تاریخچه این خودرو یعنی SCHWIMMWAGEN کمی توضیح می‌دم. پروفسور فردیناند پورش در کمپانی فولکس‌واگن به سفارش ارتش نازی در زمان جنگ جهانی دوم ماشینی طراحی کرده بود به اسم کوبل‌واگن(Kubelwagen). فولکس‌واگن در زبان آلمانی به معنی اتومبیل مردم است. این اسم توسط آدولف هیتلر انتخاب شده بود و مفهومی که در پشت سر داشت این بود که این کمپانی با تولید انبوه خودروهایش برای هر خانواده آلمانی یک خودرو به ارمغان بیاورد. این خودرو ارزان قیمت و به راحتی قابل تعمیر بود. کوبل‌واگن در سال 1938 طراحی و در سال 1940 به تولید انبوه رسید. وزن سبک این خودرو (700کیلوگرم) و نیز قرار گرفتن موتور در عقب رانندگی را با این خودرو حتی در جا...
تصویر
ای کبوتر از آشیان کرانه کردی زندگی‌نامه حسام‌السلطنه، تصنیف‌ساز دوره مشروطه راجع به این شاهزاده قاجار و موسیقی‌دان دوره مشروطه مقاله‌ای در ویکی‌پدیا فارسی نوشته‌ام که بخشی از آن را اینجا می‌بینید. حسام السلطنه مراد در سال ۱۲۶۰ هجری شمسی در تهران متولد شد. مادرش ابتهاج‌السلطنه در تار شاگرد آقا حسینقلی بود. حسام‌السلطنه به موسیقی علاقه‌مند شد و ساز ویلن را در باغ ییلاقی پدرش در کاشانک از اعظم‌السلطان فرا گرفت. تدریجاً با موسیقی بیشتر آشنا شد و با سازهای پیانو و سه‌تار آشنایی پیدا کرد. وی سپس با اهالی موسیقی آشنایی یافت و ارتباط نزدیکی با عارف قزوینی، درویش‌خان، ملک‌الشعرا بهار، سیدحسین طاهرزاده و میرزا غلامرضا شیرازی، نوازنده تار پیدا کرد. او تصانیف زیبایی در دوران مشروطه ساخت که دارای مضامین سیاسی،اجتماعی و انتقادی بودند. وی در سال ۱۳۴۰ هجری شمسی در سن ۸۰ سالگی بدرود حیات گفت. حسام السلطنه با همکاری محمدتقی بهار تصانیف بسیار زیبایی در دوران مشروطه ساخت که شاید زیباترین آنها تصنیف شکسته دل در آواز ابوعطا بود. شعر اولیه این تصنیف با مطلع " ای شکسته دل عاشقی ز سر بدر کن" را ملک ...
تصویر
رویای سوپ سیب‌زمینی در غروب پاییزی با اینکه از خواب یک ساعته کج و کوله روی صندلی ماشین که پشت دانشگاه پارک بود بیدار شده بودم و دیده بودم که از درز کوچک لای پنجره آب بارون ریخته تو و با اینکه با یک تریک حرفه‌ای از اندک غفلت پلیس گریخته و با اضطراب وارد طرح زوج و فرد شده بودم و با این که شهر خراب شده ما همیشه شلوغ است و مامنی برای آرامش نیست... اما دیشب باز هم کافه 78 و صندلی ضدسیگاری‌های بغل شومینه استراحتگاه راحت من شد. حسی به راحتی شنیدن اُپرای لاکمه... و کی هست بهتر از همین لئو دلیبه که من قصد داشته باشم لطافت و راحتی یک ساعت از دم غروب را به آن تشبیه کنم. و ناگهان یادم آمد... گفتگو‌های روزهای ازدست رفته را. خاطرات خاطرات خاطرات. فصل‌هایی، یکی گرم و یکی سرد که آمده‌اند و رفته اند و تو گاه می‌پرسی آیا دیگر نیستند؟ و من می‌گویم آیا هرگز بوده‌اند؟ در کنار دستم یک ماشین حساب، که سخت ترین عملیات ریاضی را هم با اندکی بهره‌گیری از ذهن تصنعی‌اش حل می‌کند. از او بپرس تعداد دوستان ِرفته را و تعداد آنان که در راهند تا به ایشان خوش‌آمد بگویی. زندگی هر انسان، یک تجربه تکرار نشدنی. و من زندگی می‌...
تصویر
صدای مکتب تبریز در حکایت آواز پرشکوه اقبال و نسخه بازسازی بهرام‌خان سارنگ شهریار می‌گفت: وقتی اقبال می‌آمد خانه ما مرا می‌نشاند روی زانویش و می‌خواند. پدرم می‌گفت پنجره را باز کنید مردم صدای اقبال را بشنوند. اقبال می‌خواند و مردم می‌شنیدند... بعله دیگر اینجوری است حکایت ابوالحسن خان اقبال آذر یا همان که شاه به او لقب داد اقبال السلطان... حقیقتاً شاید نباشد کسی مثل این آواز خان بزرگ دوره قاجار که چنین حنجره‌ای داشته باشد و بتواند برای عده کثیری بدون امکانات صدا کنسرت اجرا کند، اما می‌دانیم که اقبال کنسرت‌هایش را بدون میکروفون اجرا می‌کرد. و حدود شاید یک ماه پیش بود که اولین قسمت اجرای دسته شمشال در فرهنگسرای نیاوران اختصاص به بازسازی اجرای آواز ابوعطا به روایت استاد اقبال آذر داشت و آوازخان هم کسی نبود جز بهرام‌خان سارنگ . آن هم بدون میکروفون و به سبک اقبال. اجرا به حالتی متفاوت و غیر متعارف بود. آواز خان روی سن به حالت ایستاده می‌خواند و هر از چندگاهی قدمی برمی‌داشت. در جایی که در اجرای اصلی اثر ضربی ابوعطا توسط تار استاد علی اکبر خان شهنازی اجرا می شود دسته شمشال بدون حضور روی سن به ا...
تصویر
شاهکاری تو آقای کورتاسار چند کلمه کوتاه از کتاب امتحان نهایی اثر خولیو کورتاسار اندیشید... آدم با چه چیزهای کوچکی می‌تواند شاد شود. حتی بدون بوسه‌ای. چیزهای بس کوچک. فنجان چای تهیه شده با حداقل آداب و تشریفات، حشره‌ای خوابیده روی کتاب، رایحه‌ای دیرینه. آری تقریباً با هیچ... آندره گفت: شاید آنچه ما بیماری قلمداد می‌کنیم صرفاً کیفرهایی باشند. تصور می‌کنم آن پیرمرد یعنی فروید هم منظورش همین بود. به نظرت نمی‌رسد که احتمالاً مردان تاس گلویشان پیش دلیله (1) ناخودآکاه گیر کرده باشد؟ یا مبتلایان به التهاب مفاصل به این ور و آن ور چرخیده اند تا به چیزی نگاه کنند که نباید می‌کردند؟ گوش می‌داد بی آنکه بشنود... در سکوتی آرام به نرمی یک قاشق فرنی... ------------------------------------------------------------------------------------------------ 1- Delilah زن روسپی با موهای بلند که شمشون عاشق او بود (به نقل از اسفار عهد عتیق) اینجا کنایه از زنی با موهای بلند است پی‌نوشت: هنوز پنجاه صفحه هم از کتاب را نخوانده‌ام نظری داری؟
تصویر
نـــصــيـــر شـــمــة - بغدادی که می‌پرستمش او نغمه‌ای از لطایف زیبای انسانی را با لوت اش بازگو می‌کند. نـــصــيـــر شـــمــة نوازنده عراقی عود و لوت روزی مرا محو نوازندگی و حس بلندش در اجرا کرد. رد پای نوازندگی و تئوری موسیقی نـــصــيـــر شـــمــة را که بگیریم و به عقب برگردیم به فارابی بزرگ می‌رسیم. فیلسوف ایرانی که تئوری‌هایش در هارمونی و موسیقی شناخته شده است و عرب ها می‌گویندش الفارابی . نـــصــيـــر شـــمــة گاهی با لوت اش همچون گیتار برخورد می‌کند. نواخته هایش گیرا و پر از حس است. قطعه بــغداد كــمــا أحــبــهــا که ترجمه کرده‌ام بغدادی که می‌پرستم چند روزی است مرا مجذوب کرده است. می‌شنوم و باز می‌شنوم. برای شنیدن آهنگ روی دکمه Play کلیک کنید نظری داری؟
تصویر
خاسینتو بناونته نوشتار جدیدی در ویکی‌پدیا ایجاد کرده ام، تحقیق و ترجمه‌ای است به همراه کمی ظریف کاری های اینترنت و وب راجع به زندگی نامه خاسینتو بناونته مارتینز (Jacinto Benavente y Martínez) بزرگترین نمایش نامه نویس اسپانیایی قرن بیستم. بد از آب در نیومده!
تصویر
خداحافظ کافه آنتراکت دوست داشتنی من کافه دوست داشتنی خیابان جمهوری، که فضایی بود آرام و دلچسب، مخصوصاً چهارشنبه هایش با منوی موسیقی، چند روز پیش سوخت و از بین رفت. فضای کافه آرامش بخش ِ من بود و از کسالت و بدی و خمودگی تهران به آنجا فرار می‌کردم، با آن طراحی داخلی روستیک و زیبا، و آن آدم‌هایی که به گرمی خوش آمد می‌گفتند و تو می‌نشستی و احیاناً چای می‌نوشیدی، موسیقی گوش می‌دادی، روزنامه می‌خواندی و لذت می‌بردی ... و خب... حالا دیگر نیست. حریق گسترده‌ای دامان سینما جمهوری را گرفت و به تبع آن کافه آنتراکت که در طبقه دوم واقع شده بود را هم با خود سوزاند. کافه دوست داشتنی من سوخت و حالا به این فکر می کنم که دیگر کجای این شهر می‌تواند مامن آرامشی باشد که تمام شلوغی و همهمه هفته ام را به امید یک ساعت آرامش آنجا بگذرانم... یادش به خیر عکس‌ها از Tehran Avenue و خبرگذاری مهر
تصویر
گوربه‌گور یادم هست روزی را که احیاناً هوا هم آفتابی بود و داشتیم با صدرا در محدوده خیابان کریم خان تاب می‌خوردیم که زیر پل وارد نشر چشمه شدیم و این رفیق شفیق ما صاف رفت این کتاب گور به گور را برداشت که بعدها هم بلای جانش شد. ما هم فی الواقع یک نسخه از کتاب را خریدیم چون به هر حال ترجمه نجف دریابندری بود و اثر ویلیام فاکنر. صدرا درحین تلاشی که برای سکوت در جمع می‌ کرد و هیچ وقت هم موفق نمی شد یک جمله از مقدمه را در گوش من خواند: ((گور به گور عنوانی است که من (دریابندری) برای این کتاب برگزیده ام. کوتاه ترین عبارتی که به نظر من می‌توانست معنای عنوان اصلی(As I Lay Dying) را دقیقاً بیان کند"همچون که دراز کشیده بودم و داشتم می‌مردم" است)) و حالا امروز که بنده این جا نشسته ام کتاب گور به گور همان طوری که دریابندری گفته بود مدخلی شده است برای من تا به دنیای پر رمز و راز داستان های فاکنر نفوذ کنم. داستان گور به گور حول و حوش مرگ پیچ و تاب می خورد. زنی در تابوتی خوابیده است، برای ابد. وصیت می کند که مرا در سرزمین مادری ام به خاک بسپارید. و حالا کجا؟ می دانید تا آنجا چقدر راه است؟ آنه...
تصویر
از کودکی حمزه الدین خب گاهی هم می‌شینم سر کلاس سه‌تار و با استادم مسعود شعاری گپ می‌زنیم. فی الواقع شاید سرجمع 5 دقیقه ولی خب کلی تبادل موسیقی و ایده و سلیقه این وسط انجام می شود. این هفته بحث عود در گرفت و آن موقع بود که من حمزه ‌الدین معروف را شناختم. استاد بزرگ عود نوازی عرب که به قول مسعود شعاری باید ببینید که چه عرب اصیلی است با دستار و دشداشه و عود می زند و می خواند و طفلک چند سالی بیشتر نیست که مرده. حالا که آلبومی از جوانی های این اعجوبه به نام Al Oud را گوش می کنم آهنگی به نام Childhood به شدت مرا دچار احساسات می کند. حمزه الدین در اوج جوانی در دهه 30 میلادی آنچنان از ته دل می خواند و می نوازد که تو مجذوب می شوی و همراهش می روی و البته ... خودمانیم رفیق ... نفس کم می آوری! حالا باید شنید و تحسین کرد هنر این مرد را...
تصویر
مرگ طعم تلخی دارد ولی زندگی را معنا می کند
تصویر
توری این عکس رو رفیق شفیقم شاهین همین پیش پای شما برام فرستاد. چیزی که در عکس جلب توجه می کنه پس زمینه محو نوجوانی است که خوابش برده است و در کنارش یک پنکه قدیمی،یک فنجان قهوه و احیاناً مشقی ناتمام دارد و جالب آنجاست که تنها نقاطی ازعکس که دارای وضوح اند حشرات نشسته روی توری می باشند. منبع: photo.net
تصویر
خانواده تیبو بحثی درباره یک رمان بلند اثر روژه مارتن دوگار چند هفته‌ای گذشته که این رمان غول پیکر را به پایان رسانده ام. شهریار می‌گفت بعد از خواندن دیوان حافظ هر کلامی در نظرش کم ارزش می آمده است و حالا وصف حال من و خانواده تیبو هم همین گونه شده! گرچه بعد از آن خداحافظ گری کوپر اثر رومن گاری ، مثل آب برای شکلات اثر لورا اسکوئیل و وعده‌گاهِ شیرِ بلفور اثر موریس ژنووا را تمام کردم اما قیاس بین آنها و خانواده تیبو مثال فیل و فنجان است! بحث انتهایی داستان هم که توسط آلبر کامو نوشته شده بسیار جالب است؛ فکرش را بکنید مارتن دوگار پس از نوشتن دوجلد از کتاب یعنی حدود 1600 صفحه تغییرات اساسی در فکر اولیه خود ایجاد می کند و جلد بعدی را با نام تابستان 1914 تماماً به وقایع آغازین جنگ اول جهانی و شکل گیری اندیشه های سوسیالیستی و فراگیری آن در اروپا اختصاص می دهد. با همه اینها ظرائف و لطایف زندگی هم در این رمان موج می زند. عشق و نفرت، روابط پدر و فرزندی، دوستی ها و غم و شادی باعث ارتباط حسی عمیقی بین خواننده و رمان نویس می شود. بعضی جاها آنقدر از خواندن این رمان سرشار شدم که اشک ریختم و بعضی ...
تصویر
♫♪ پنجره پر امید مشروطه نگاهی به آلبوم پنجره امید ویژه بزرگداشت یکصدمین سال نهضت مشروطه آواز: محسن کرامتی دستگاه سه‌گاه و آواز ابوعطا آثاری از علی‌اکبر ‌شیدا، عارف قزوینی، درویش‌خان، حسام‌السلطنه، علی‌اکبرخان شهنازی موسسه فرهنگی هنری ماهور اثر ارزشمند هنرمند گرامی معاصر جناب محسن کرامتی در بازخوانی تصانیفی از دوران مشروطیت کاریست بسیار ارزنده و جالب توجه. آقای کرامتی به همراه گروه شان که متشکل از سازهای سنتور،نی، تار و تمبک هستند به شیوه ای بدون عیب و نقص این تصانیف قدیمی را بازسازی و اجرا نموده اند. در این اثر از اجراهای تصانیفی که قبل تر نیز توسط خودشان یا دیگران اجرا شده اند نظیر تصنیف ((از خون جوانان وطن لاله دمیده)) صرف نظر شده است. آنچه جای قدردانی بی شمار دارد اجرا و زنده ساختن تصانیفی از علی اکبر شیدا که متاسفانه نت نگاری مناسبی هم از تصانیف او موجود نیست می باشد. شیدا تصنیف ساز شوریده زمان مشروطه بوده است که تصانیف زیبایش به جز معدودی فرصت حفظ و حراست نیافته اند و در گذر روزهای تاریخ این مملکت از بین رفته اند. سه تصنیف از شیدا در این اثر آمده است که تصنیف ((غم عشق)) قبلاً توس...
تصویر
گرگان و ترکمن صحرا عکس های سفر هفته پیش به شمال شرق ایران کنار تنه درخت زیبایی در جنگل های گرگان نشسته بودم میوه وحشی، حیف اسمش را نمی دانم با رفقا در بلندترین نقطه قلعه مازیار یا همان قلعه مارون دورنمای قلعه مارون سمی یا غیر سمی؟ مرغ مگس خوار، تونستم بهش خیلی نزدیک بشم، احساس بی نظیری بود زن ترکمن در دوشنبه بازار بندر ترکمن مرغ ماهیخوار بین بندر ترکمن و جزیره آشوراده جنگل های رنگارنگ نهارخوران
تصویر
♫♪ از نو گشایش می نویسم و باکیم نیست چند وقتی می‌گذرد از زمانی که فعالیت وبلاگ اسطرلاب و نیز وب‌سایت عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات متوقف شده است و به طَبَع آن من هم که نویسنده اصلی این سایت بودم هم نمی نوشتم. وارونه اگر نگاه کنیم من نمی نوشتم که وب‌سایت مذکور تعطیل شد. حالا نَقل این این حرف ها بیجاست. اشکال از من بود و از اینکه روحیاتم با نوشتن سازگار نبود و خلاصه اینکه اگر هم چیزکی از بغلش بیرون می‌آمد به زور نوشته بودم. و حالا تازه از سفر برگشته و تازه نفس می خواهم که دوره رخوت را رو به پایان ببرم و نوشتن را از نو شروع کنم. نوشته ها درباب فرهنگ و هنر خواهد بود با دیدی فرامکانی و فرازمانی. شاید رویکرد به موسیقی عمیق تر و گسترده تر باشد ولی خالصانه می‌گویم که عشقم به کتاب و تئاتر و هنر نمایش و نیز رقص و نقاشی و خطاطی و مابقی هنرهای ارجمند را هم بی محابا به ظهور می کشانم. سعی خواهم کرد اسطرلابی سمعی بصری تر داشته باشم، در حد توان البته. به نوشتار‌های موسیقایی لینک مرتبط به فایل شنیداری را ضمیمه خواهم کرد و هرچه از دنیای دیدنی‌ها به دستم رسد دریغ نخواهم کرد. نقشینه بالایی وبلاگ ر...