چهره ها
شیخ فضل الله نوری از مشروطه ِ مشروعه می گوید
در خانه ای کوچک و محقر در طهران شیخی که عمامه سفید بر سر می گذاشت زندگی می کرد. شیخ،عصا بدست می گرفت و خالی روی گونه چپش به چشم می آمد. شیخ فضل الله نوری اینک با پشت سر گذاشتن بحران تنباکو ( واقعه رژی) درگیر بحران دیگری بود. کلمه ای با عنوان (( مشروطه)) در میان مردم باب شده بود و شیخ می بایست حتماً درباره آن نظر می داد. اما آیا شیخ به واقع از ماهیت مشروطه آگاه بود؟ گذر زمان نشان داد شیخ فضل الله نوری بعلت ناآشنایی با مشروطه و به اتکای اینکه چون آیت الله طباطبائی و بهبهانی آنرا پذیرفته اند خود را مشروطه خواه معرفی کرد، پس از مهاجرت صغری در مسجد جامع به آزادی خواهان پیوست و سپس در طی مهاجرت کبری به قم با مشروطه خواهان و دو سید بزرگوار، طباطبائی و بهبهانی – بنیانگذاران نهضت مشروطه- همراه شد و به همراهی آنان مشروطه را به پیروزی رساند. اما شیخ هیچ گاه قبل ازآن در روزهایی مثل زمانی که بازگانان بازار طهران به اتهام گرانی قند فلک شدند و یا در زمان شهادت عبدالحمید، به صف مشروطه خواهان وارد نشده بود. هر چند ورود او به صف مشروطه خواهان هم از سوی شیخ فضل الله آنطور که باید و شاید با میل و رغبت نبود.
مخالفت شیخ فضل الله با مشروطیت اما بعد ها رخ نمود. زمانی که بحث متمم قانون اساسی در مجلس شورا جریان یافت، شیخ فضل الله نوری که به کنه کلمه مشروطه پی برده بود، علم مخالفت خود و همراهانش را با مشروطیت بالا برد. در طی جلسات متمادی مجلس شورا بحث بین گروه مشروطه خواهان و مشروعه خواهان – و در راس آنها شیخ فضل الله- ادامه یافت. شیخ فضل الله و یارانش را از یکسو روزنامه نگارانی همچون صور اسرافیل و از طرف دیگر نمایندگان مشروطه خواه از قبیل سید حسن تقی زاده در فشار قرار دادند. قضایا طوری پیش رفت که شیخ فضل الله و یارانش خود را تنها یافتند به رسم عادت مرسوم آنروز ایران راه تحصن در پیش گرفتند و راهی حرم عبدالعظیم شدند. دو سید، طباطبائی و بهبهانی، برای راضی کردن شیخ فضل الله راه عبدالعظیم پیش گرفتند تا شاید موفق به رفع اختلاف شونداما سخن شیخ فضل الله همان بود که بارها گفته بود: (( مشروطه ِ مشروعه!)).
شیخ فضل الله نوری با این سخن خود پارادوکسی را به نمایش گذاشت. مشروطه مشروعه شاید به طریقی جمع اضداد بود. با ادامه یافتن بست نشینی شیخ فضل الله و یارانش در حرم عبدالعظیم و چاپ نظرات ضد مشروطیت آنان به کمک دستگاه چاپ اهدایی محمد علی شاه از یک طرف و اعتراضات دامنه دار مردم تبریز به عدم تصویب متمم قانون اساسی وضعیت سیاسی کشور بغرنج شد. اما دو جرقه پیاپی هم به بست نشینی شیخ فضل الله و یارانش پایان داد و هم مشروطه خواهان را با مشکل جدی روبه رو کرد.
نخستین اتفاق بزرگ کشته شدن امین السلطان اتابک اعظم، صدراعظم مقتدر ایران بود. جوانی بازاری به نام عباس آقا تبریزی، امین السلطان را که بعد از جلسه او با نمایندگان مجلس در حال خروج از بهارستان بود، به ضرب گلوله تپانچه مضروب و مقتول ساخت. عمر صدر اعظم بی کفایت - که سه دوره صدارت او در زمان ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمد علی شاه آسیب های بی شماری بر پیکره ایران وارد کرده بود- پایان یافت. مخالفان مشروطه، چه درباریان مانند محمد علی شاه و چه متشرعان همانند همانند شیخ فضل الله نوری حساب کار خود را کرده و کمی از شدت مخالفت خود نسبت به مشروطه خواهان کاستند. بدین ترتیب بست نشینی شیخ فضل الله در حرم حضرت عبدالعظیم پایان یافت و مشروعه خواهان به طهران بازگشتند. با رخ دادن پیشامد های فوق و پس از آن پرتاب نارنجک به سمت شاه و با روی دادن اتفاق بزرگ دیگری که همانا به توپ بسته شدن مجلس شورا توسط محمد علی شاه و کلنل لیاخوف بود، شیخ فضل الله نظر خودرا درباره مشروطهِ مشروعه تغییر نداد. پس از پایان بمباران مجلس، محمد علی شاه به روحانیون مشروطه خواه هیچ گونه ترحمی نکرد. آیت الله طباطبائی را به خراسان و آیت الله بهبهانی را به کربلا تبعید کرد و ملک المتکلمین را کشت. حال که خیال شاه از طهران راحت شده بود، وی نگاه خود را به تبریز برگرداند. همان شهری که به زور از مظفرالدین شاه مشروطه ستانده بود، در تصویب متمم قانون اساسی اهتمام داشت و اینک آماده مقابله با استبداد محمد علی شاه بود. سیل نیروهای نظامی دربار به تبریز فرستاده شد. در این مقاله به شرح وقایع تبریز نمی پردازیم. در خلال جنگ، محمد علی شاه که زیر بار فشار اروپاییان برای تاسیس مجلس قرار گرفته بود، جلسه ای در دربار برگزار کرد. در این جلسه شیخ فضل الله به عنوان یک روحانی مشروعه خواه از شاه درخواست کرد تا از مجلس و مشروطیت چشم پوشی کند و شاه و همراهانش نیز که جز این نمی خواستند همگی این خواسته شیخ را پذیرفتند تا دیگر سخنی از تاسیس مجلس و مشروطیت نباشد. پس از پایان جنگ تبریز که به اتحاد کل ایران بر علیه استبداد محمد علی شاه منجر شد، سردار اسعد بختیاری و یپرم خان و دیگر آزادی خواهان به طهران حمله بردند و در نبرد با نیروهای دولتی بر آنها فائق آمده، پایتخت را تصرف کردند. با پیش آمدن این وضعیت، شیخ فضل الله کاملاً در مضان اتهام قرار داشت، علی الخصوص که فرمان علمای نجف مبنی بر حمایت از ستار خان و باقر خان و مجاهدان مشروطه خواه، حامی مشروطه خواهان بود. بدین ترتیب محاکمه شیخ فضل الله اجتناب ناپذیر به نظر می رسید...
شیخ فضل الله نوری محاکمه و به اعدام محکوم شد و این در حالی بود که فرزندش، شیخ مهدی در صف مشروطه خواهان ِ آزادی خواه قرار داشت. شیخ فضل الله از چوبه دار بالا رفت و این در حالی بود که هنوز جهان را با نگاه سنتی خودش می نگریست. آزادی خواهان را بابی می خواند و ادعا داشت در ایران آنروز مخارج روضه خوانی و زیارت صرف احداث راه اهن و کارخانه و ایجاد صنایع می شود و صد البته که او اینها را قبیح می شمرد، همانگونه که در زمان بست نشینی در حرم عبدالعظیم بارها این مسائل را عنوان کرده بود. شیخ فضل الله بر بالای چوبه اعدام رفت و این در حالی بود که ایران به رهبری پادشاه خردسال خود، احمد میرزا به سوی آینده ای سراسر دسیسه و مداخله و استبداد پیش می رفت. شاید آزادی خواهان با کمک گرفتن از برخی رهنمون های شیخ فضل الله می توانست آینده را کمی دلپذیر تر در جهان بزرگ آنروز به تصویر بکشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر