پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۱۰
تصویر
می‌شنوی هر آنچه را که بر زبان من جاری می‌شود؟ دوید تا به مترو برسد. قطار را گرفت. به محض داخل شدن عینکش بخار کرد. جنبش آرام و محو آدم‌های ناآشنا را دید. یک ایستگاه تا خیابانی که منتهی به خانه می‌شود بیشتر راه نبود. در خیابان پشت چراغ قرمز ایستاد. دکمه انتظار را فشار داد. چراغ که سبز شد در گذر از خیابان زیر لب گفت: "می‌شنوی هر آنچه را که بر زبان من جاری می‌شود؟" و کمی بعد... - خدا رحمتت کنه. چقدر دلم برات تنگ شده *** کلید را در قفل چرخاند. در آسانسور را باز کرد. زیپ کاپشن را پایین کشید و کلاه را از سر برداشت. E-1-2-3-4-5 در اطاق را باز کرد. روی صندلی نشست. کامپیوتر را روشن کرد. قطره‌ای اشک از گوشه چشمش سر خورد... با خودش فکر کرد: "می‌شنوی هر آنچه را که بر زبان من جاری می‌شود؟" و کمی بعد نوشت: - خدا رحمتت کنه. چقدر دلم برات تنگ شده
تصویر
شیوه قُدما در نوازندگی سه‌تار در مدت سال‌هایی که از مسعود شعاری درس سه‌تار گرفتم هر روز آرزو می‌کردم که این هفته باز هم درسی از اساتید قدیم سه‌تار بگیرم و حتی گاهی کار به خواهش و تمنا هم می‌کشید. به شوخی می‌گفتم که من چهار بُت دارم: ابوالحسن صبا، سعید هرمزی، یوسف فروتن و احمد عبادی. مسعود شعاری از بین این چهار نفر احتمالاً به جز صبا مابقی را از نزدیک دیده بود و محضر آنها را درک کرده بود. ضمناً به خاطر اینکه مدت زیادی از عمر هنری‌اش را صرف بازسازی آثار همین افراد کرده بود با شیوه آنها کاملاً آشنایی داشت و چهار رویه مختلف در اجرای آثار هر کدام از این افراد برای من در نوازندگی استادم مشهود بود. پایه چهارمضراب‌های صبا به شیوه درویش خان با مضراب پروانه (ΛVΛ ΛVΛ) شکل می‌گرفت در حالیکه چهارمضراب‌های عبادی پایه دیگری داشت و همگی پشت سر هم راست و چپ (ΛVΛVΛV) بود. نوازندگی هرمزی دارای صدادهی خاص در نواخی مختلف کاسه سه‌تار بود که این صدادهی و ریتم خاص چهارمضراب‌ها امروزه در آثار بهترین شاگردش محمدرضا لطفی مشهود است و بالاخره نوع آهنگسازی فروتن در این میان دارای شیوه‌ای منحصر به فرد بود که تنها مض...
تصویر
زندگی نو مختصری درباره جریانات مهاجرت و تفاوت در فراسوی مرزها بعد از یک ماه و 12 روز دست به قلم شده‌ام. اینجا آلمان است و در این مدت در اطاق دانشجویی‌ام در شهر بوخوم زندگی کرده‌ام. زندگی یکباره دچار تغییر شده است. آدم‌ها عوض شده‌اند و دیگر آشنایی این اطراف نیست. مغازه دار و همسایه و همکلاسی زبان مرا نمی‌فهمند و برنامه‌های تلویزیون فرق کرده است. هوای این‌جا تمیز و شفاف است و انسان‌ها عموماً بی‌پیرایه و ساده‌اند. مترو سر وقت می‌آید و اتومبیل‌ها بوق نمی‌زنند. آدم‌ها پشت چراغ قرمز می‌ایستند و راننده‌ها حق تقدم را رعایت می‌کنند. هنگام بارش باران آب به سر و روی عابران پاشیده نمی‌شود. مغازه‌دار ها همگی از خرید شما سپاسگذارند و هنگام ترک مغازه با شما خداحافظی می‌کنند. مسئول اداره پست خود را موظف به حل مشکل شما می‌داند و کارگر شهرداری با جدیت همه برگ‌ها را - تک‌ به تک - از روی زمین جمع می‌کند. خانه‌ها شیروانی و کوچک است. اینجا کسی برج نمی‌سازد. و همه سعی می‌کنند منزلشان را با تزئیناتی هرچند جزئی آراسته کنند. اینجا کسی جرات خلاف ندارد. اینجا کسی پنهانی تفریح نمی‌کند. اینجا کسی بیشتر از حقش نمی‌خ...