هفتخوان رستم، چو ایران نباشد تن من مباد
حالا که چهار نمایش در تالار چهارسو دیده بودم دیگر تالار وحدت حکم بهشت برایم داشت. فضای بزرگ و باز و آرام! و دیدن نمایش هفتخوان رستم از بالکن دوم لذت ویژهای داشت که نظیرش را فقط در نمایش لیلی و مجنون اثر همین کارگردان تجربه کرده بودم. شگفت اینکه با توجه به محدودیت اجرا - فقط 2 اجرا- سالن باز هم پر نبود.
نمایش به شیوه روایتی شاهنامه با تصویر سازی کیهان خداوندی و داستان آفرینش آغاز شد. گذار سیمرغ بر جهان، رویش و زایش و کوهی بلند و سفید به نام دماوند. و آنگاه انسان...
***
رامشگر مازندرانی که برای توصیف دیار مازندران به بارگاه کیکاووس آمده بود نقش خود را با شور و شوق بازی کرد اما ایرادی به کار پری صابری وارد بود و آن اینکه چرا رامشگر مازنی رقص چوب میکرد؟ حال آنکه رقص چوب متعلق به دیار خراسان است! بهتر بود طراحی رقص رامشگر بر اساس موسیقی رقصهای مازندرانی یا لااقل رقصهای گیل و طالشی انجام میشد. ضمناً در بخشی از اجرا نور پروژکتور آبی رنگ در پشت صحنه به شدت چشم را آزار میداد و نیز ای کاش اشارهای هم به سربریدن دیو سفید توسط رستم و ساختن کلاهخود از سر دیو میشد اما پس از رهایی از چنگ دیوها رستم بازهم با کلاهخود آهنی روی صحنه آمد.
درباره متن اثر استفاده از کلام موزون شاهنامه دریافت خط سیر داستان را برای مخاطب عامی کمی مشکل میکرد در حالیکه در بخشهای نقالی کلام نقال کاملاً عامی و مطبوع سمع مخاطب بود. به نظرم بهتر بود تلفیقی از متون شعری شاهنامه و کلام وزین فارسی برای آغاز داستان از آفرینش تا راهی شدن رستم و خداحفظی از رودابه استفاده میشد.
در باقی قضایا آنچه دیده میشد صرفاً هنرنمانی بازیگران و بازیگردانی کارگردان بود. در این میان باید به ایفای نقش عالی رخش و نیز تسلط میخکوب کننده نقال اشاره کنم. نبردها خوب و عالی طراحی شده بود و همگی با حرکات موزون دلچسب و مناسبی همراه بودند. ضمناً موسیقی زنده اثر و سازبندی خاص - استفاده از قانون، کمانچه، دیوان و ضربیهای متنوع- گوشنواز بود. آواز دشتی در لحظات غمگین روایت تاثرانگیز دردهای انسانی بود.
روایت پری صابری رنج کشیهای انسان در زمان اسارت کاووس شاه را به درستی به کل جهان عمومیت داد. آنجاست که قطحی و بدبختی و بی خانمانی ریشه دوانده است. و حال این رستم است که با گذار از هفت خوان بر رنج و سختی ایرانیان - و در اینجا به طور عام جهانیان- پایان میبخشد.
سرود میهنی در پایان اجرا حس ناسیونالیستی تماشاگران را بیشتر زنده کرد و پایان بخش خوب این اجرا بود.
دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
قصد کم لطفی به این همه زحمات خانم صابری رو ندارم ولی در متن اشعار هم گهگاهی اشتباه دیده میشد. ولی هیچکدام از اینها از ارزش کارکم نمیکرد
آرش
ارسال یک نظر