بهترین های اسطرلاب در طی این سالها برگ سبزیست ... با کاروان سالار افتاده از پا، در حد فاصل نظم و نثر مصاحبه با مهدی اخوان ثالث من فارسی فکر می کنم، فرنگی نباش احمق! مصاحبه با رضا عابدینی سفرنامه خراسان یادداشت های سفر به دیار خراسان این طرف شهر چقدر زیباست! بحثی پیرامون معماری شهر تهران سماع، رقص دراویش، چرخ مولانا... همت طلب از باده پیران سحرخیز مصاحبه با بیژن کامکار بچه ها! اینها چند تا از فیلم های خوب من هستند واقعاً که چه فیلم های خوبی! سفر نامه از برفخانه تا مصر وقایع نگاری سفری دور و دراز به استانهای یزد، اصفهان، فارس و جنوب سمنان وقتی یک نفر داخل حباب لامپ تاب بازی می کنه! مصاحبه با توکا نیستانی روز واقعه وقایع نگاری انقلاب مشروطیت ایران داستان یک تصادف ذهنی یک داستان خیلی کوتاه احسان شارعی 20/2/1384
پستها
نمایش پستها از 2005
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
سفرنامه از برفخانه تا مصر بیابان گردی و کوهنوری در عید امسال فرصتی دست داد به همراه موسسه طبیعت گردی کلوت به مسافرتی 7 روزه بروم. قصد ما از این مسافرت بیابان گردی و طبیعت گردی در استانهای فارس، یزد، اصفهان و جنوب سمنان بود. اینک روز هفتم فروزدین ماه هشتاد و چهار فرا رسیده و من کوله بار خود را بسته ام تا راهی این مسافرت بشوم. وسیله نقلیه ما اتوبوس است. ساعت شش صبح است و ما حرکت می کنیم. آنچه با خود برداشته ام: وسایل ضروری سفر: کیسه خواب، قمقمه آب، چراغ قوه، لباس گرم، بادگیر، نقشه مناطق، لوازم بهداشتی شخصی، لیوان و ... وسایل دیگر: کتاب خوشه های خشم، نوشته جان اشتاین بک، خودکار و کاغذ برای نوشتن نکات مهم سفر، مینی دیسک برای گوش دادن به موزیک موزیک هایی که با خودم برداشته ام: Disk 1: Pink Floyd, The Wall Disk 2: Megadeth, Countdown to extinction Disk 3: Salif Kieta, Mouffo Disc 4: Rock & Metal Selection Disc 5: Soledad Bravo Disk 6: سفر به دیگر سو، شهرام ناظری *** روز اول سفر آغاز می شود. مقصد ابتدایی ما شهر آباده در نزدیکی شیراز است. احتمالاً چیزی در حدود 7 الی 8 ساعت تا آباده راه است...
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
باغ ایرانی، وسوسه با شکوه تقدس حضور زرتشت در ابتدای داستان رستم و اسفندیار باغ ایرانی در روز پر بود از صدای پرندگان بهاری، پر بود از رنگ های بدیع شکوفه، پر بود از نسیم مطبوع و پر بود از اشعه ملایم و حیات بخش خورشید... و در شب، باغ ایرانی پر بود از یک وجود روحانی، پر بود از وسوسه ای برای گردش، گردش در آن هنگام که شکوفه لطیف درخت حس می کند حالا که در باغ خبری نیست وقت خواب است. آنگاه که بویی لطیف و معطر از هر شکوفه بیرون می طراود و فضای باغ مشام را می نوازد... در باغ ایرانی، عمارتی بود با سیمایی شاهانه. عمارتی با شکوه. عمارتی بزرگ با در های بلند که به سوی باغ باز می شد و از داخل اطاق دورنمایی زیبا پدید می آورد. آن شب حال و هوای باغ رنگ و بوی تقدس داشت. رنگ و بوی اهورایی. خدمه از کار مرخص شده اند و هیچ کس در اطاق شاه نیست. گشتاسب، پادشاه ایران، به اطاق مخصوص خویش می آید و بساط عبادتش را در گوشه ای می گستراند. طوری که در هنگام نیایش دورنمای زیبایی از باغ را می بیند. خادمی در باغ راه می رود و به آرامی چراغ های شمعی را روشن می کند. نور شمع به گلبرگ شکوفه می تابد و بازتابش باغ را رنگین می کند...
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
پایکوبی دور هفت سین این آخری ها بهش می گفتم سال بد. واقعاً که سال بدی بود. آرش داشت دور هفت سین می چخید و عکس می انداخت. سفره قشنگی شده بود. تخم مرغ ها رو هم خودش رنگ زده بود. شاید از همه قشنگتر تخم مرغ های آرش بود. دو روز مونده به عید بهم گفت برو برام نیم کیلو چسب چوب با یه خورده مِل بخر! گفتم مِل دیگه چیه؟... گفت برو خودش بهت میده. باید بری رنگ فروشی! آن شب آرش چهارتا تخم مرغ رنگی درست کرد... مامانم هی دور سفره می چرخید و گاهی یه چیزی اضافه و کم می کرد. من رفتم جلو و شمع ها رو روشن کردم. آرش بازم عکس می گرفت. ماهی قرمز ها همینطوری می چرخیدند توی تنگ. اشکان داشت راجع به اینکه ماهی قرمز های کاشان چه فرقی با ماهی قرمز های شمال دارند توضیح می داد. داشت می گفت آب کاشان سنگین تر از آب شماله... پانیذ و درسا نشستند دور سفر و آرش ازشون عکس انداخت. بابام آرام نشسته بود سر جاش و هیچ کاری نمی کرد. فقط حرکت بچه ها رو نگاه می کرد. تسبیحشم دستش گرفته بود. من رفتم توی اطاق و صدای ((پایکوبی)) را بلند کردم. حسین علیزاده تار می نواخت و یکی دو دقیقه به عید نمانده بود. *** این آخری ها بهش می گفتم سال بد...
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
همه بوستان زیر برگ گل است وصفی از بهار پیش روست همراه با مضامینی از شکوه و گلایه. فردوسی غرش ابر بهاری و بارش لطیف داستان را در ابتدای داستان رستم و اسفندیار به مویه بر مرگ پهلوان رویین تن ارجاع می دهد. بخوانم و گوش کنیم . زیباست: کنون خورد باید می خوشگوار که می بوی مشک آید از جویبار هوا پر خروش و زمین پر زجوش خُنُک آنک دل شاد دارد به نوش درم دارد و نقل و جام نبید سر گوسفندی تواند برید مرا نیست خرم آن را که هست ببخشای بر مردم تنگدست همه بوستان زیر برگ گل است همه کوه پر لاله و سنبل است به پالیز بلبل بنالد همی گل از ناله او ببالد همی چو از ابر بینم همی باد و نم ندانم که نرگس چرا شد دژم شب تیره بلبل نخسپد همی گل از باد و باران بجنبد همی بخندد همی بلبل از هردوان چو بر گل نشیند گشاید زبان ندانم که عاشق گل آمد گر ابر چو از ابر بینم خروش هژبر بدرد همی باد پیراهنش درفشان شود آتش اندر تنش به عشق هوا بر زمین شد گوا به نزدیک خورشید فرمانروا که داند که بلبل چه گوید همی به زیر گل اندر چه موید همی نگه کن سحرگاه تا بشنوی ز بلبل سخن گفتن پهلوی همی نالد از مرگ اسفندیار ندارد بجز ناله زو یادگار چو آواز ...
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
داستانهای عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات وب سایت عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات را چند روزی بیشتر نیست که راه اندازی کرده ایم. راه اندازی این پروژه آرزویی برایمان بود و قریب یک سال به انتظارش نشستیم. داستانهای عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات اکنون به طور موقت در دسترس شما و شنونده نظرات شماست و تا نوروز 1384 به طور کامل راه اندازی خواهد شد. قسمتی از متن مقدمه وبسایت در زیر آمده است که می توانید با کلیک کردن روی لینک انتهایی مقدمه کامل را در وبسایت عجایب نامه مشاهده کنید. با تشکر احسان شارعی و دیگر عجایب المخلوقات همکار 24/11/1383 درباره عجایب المخلوقات ما نوشتن درباره عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات کار راحتی نیست. در گذر ایام که می کوشیم داستانی بنویسیم و به هر دری می زنیم که این مجموعه را بر پا کنیم و در ملا عام بگذاریم سختی این کار را با تمام وجود حس می کنیم. ولی به واقع عجایب نامه ما چیست؟ بگذارید کمی توضیح دهم... زمانی که در خانه یکی از دوستانم کتاب کهنه و خطی عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات را دیدم جرقه ای در ذهنم زده شد و این جرقه اکنون آتشی شده است که هر دم سوزان ت...
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
بچه ها! این ها چند تا از فیلم های خوب من هستند این فیلم ها را در طی دو هفته پیش دیده ام. فیلم ها گاهی آنقدر تاثیر گذار می شوند و یا گاهی آنقدر خاطره خوبی در ذهن ایجاد می کنند که به عنوان یادگاری تکرار نشدنی برای همیشه در ذهن انسان می مانند. 1-Underground فیلمی از امیر کاستاریکا برای دیدن شاهکار امیرکاستاریکا آماده شوید. هر نوع عامل مزاحم را از دور و برتان دور کنید. تلفن را از پریز بکشید، موبایل را خاموش کنید... از اون هم بالاتر... اگر احتمال می دهید قرار است کسی زنگ در خانه شما را بزند، آیفون را از بیخ و بن قطع کنید! با اطرافیان اتمام حجت کنید که اگر در حین دیدن فیلم مزاحم شما شوند برخوردتان از نوعدیگری خواهد بود. سعی کنید از نوعی خوراکی در طول فیلم استفاده نکنید که صدای خوردن آن در مغزتان شنیده شود. خوردن چیپس و پفک ممنوع. می توانید نوشیدنی میل کنید. البته اگر طوری دراز نکشیده باشید که در حین نوشیدن احیاناً ثانیه هایی از فیلم را از دست بدهید... کمی در اطراف خود جاده خدا بگذارید. چون موزیک فیلم بسیار محرک و شاد است. آنقدر که ممکن است با صدای ترومپت ها و همگام با رقص بازیگران شما هم به ...
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
سه دقیقه رقص آفریقائی، یک دقیقه استراحت، دوباره سه دقیقه رقص آفریقائی در کافه آتلانتیکو آفریقائی ها نمی توانند غمگین آواز بخوانند. تمام نغمه ها و ترانه های آفریقائی سراسر شادی و نشاط است. اگر هم بعضی مواقع آهنگ ها کمی غمگین می شود اشکالی ندارد. این برای اینکه از یک غم دیرینه یاد کنیم و سپس برای مدتی فراموشش کنیم و دوباره شاد باشیم. لباس هایی با رنگ های جیغ بپوشیم. کلاه سبز و دامن بنفش با جورابهای سرخابی. در حالیکه این رنگ ها با رنگ صورتمان چه ترکیب زیباتئی خلق می کند. عیب ندارد... بگذار سفید ها به ما بخندند. بگذار حقوق ما رو تباه کنند. بگذار ما رو برده بدونند... ما شادیم ما خندانیم ترانه هایمان سرشار از لذت و خوشبختی است اگر هم گاهی غمگینیم برای اینست که دوباره هر چه زود تر به شادی برگردیم. *** کاساریا ایورا از جمله خوانندگان آفریقائی است که می شناسم. زمانی که داشتم آمازون را برای یافتن موزیک های ناب زیر و رو می کردم آلبوم کافه آتلانتیکو را پیدا کردم. حالا کافی بود که اونو با کازا دانلود کنم. یک هفته بیشتر طول نکشید. آهنگ های آلبوم کافه آتلانتیکو با صدای زن چاق افریقائی، کاساریا ایورا...
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
خدا هنگام آفریدن مادرم چقدر مهربان بود!
روی میز شما یک ظرف میوه قرار دارد. کنار آن هم یک لیوان بزرگ قرار گرفته است که حاوی شربت خاکشیر می باشد. با نوشیدن کمی از آن عطر گلاب روان شما را شاد خواهد کرد. کمی آن طرف تر یک کاسه شیشه ای که به طرز زیبائی برش خورده و تراشیده شده قرار دارد که داخل آن پر است از پسته و بادام و توت خشک و کشمش و انجیر و بادام هندی. کنار ظرف آجیل یک بسته بیسکویت باز نشده قرار دارد که به آدم هشدار می دهد: مرا بدون چای میل نکنید! ... اگر به آشپزخانه سر بزنید زیر سماور روشن است و چای تازه دم توی قوری منتظر است تا رنگ زیبا و عطر دلپذیرش را بروز دهد. از آشپزخانه بیرون بیائید و سری به جاهای دیگر خانه بزنید. در اطاق نشیمن و روی یک مبل راحتی دو میل بافتنی با مقدار زیادی کاموا های رنگی قرار دارد. شال گردن دستباف شما به زودی آماده می شود. گره ها بوسیله دست هایی ماهر و مقدس زود بافته می شوند و شال گردن هی دراز و دراز تر می شود. دوباره به اطاق خودتان برگردید و لیوان آب میوه دیشب را که خورده اید به آشپزخانه بازگردانید. در راه رفتن ضبط صوت را هم روشن کنید و برای بازگشتتان به ا...