دوشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۲

به نام خدا
این نامه بدنبال گزارش چاپ شده در شماره 53 چلچراغ31/3/1382 (صفحه پشت کنکوری ها)با عنوان(( تلاش برای عبور از پنجاه تومنی )) نوشته می شود:
نامه ای به یاد گذشته خوب
سلام به علیرضای سپهسالاری
چطوری پسر... هیچ معلومه کجایی؟چند وقت می شه که ازت خبر ندارم. سال 77 یادته؟ جشنواره فیلم های کودکان و نوجوانان در تهران؟هتل هویزه...طبقه 11 و 12. زمانی که من و تو و پنج نفر دیگه داور جشنواره بودیم.از 77 تا 82 می شه چند سال؟هتل هویزه رو به یاد داری؟ خیابان ویلا؟ سینما کانون... گیر کردن در آسانسور.. .یادت می آید؟ یادته امید نوریان می خواست بشینه و تو صندلی رو از زیرش کشیدی و گومب! چقدر خندیدیم ...
زمان حال کسل کننده
از کنکور نوشته ای.چیزی که من هم مثل تو درگیرش هستم و حالا من هم می خوام از کنکور بنویسم.بعد از 4-5 سال این کنکور لعنتی باعث شد که من و تو دوباره درباره یه چیز جدید نظر بدیم...
آهای تو که پشت کنکوری هستی.با توام...چیه؟ چته؟ خسته ای؟ می خوای بری مسافرت؟ دلت می خواد وقت کتاب خوندن داشته باشی؟ می خوای بری سینما؟ دلت می خواد راحت و بی دغدغه موسیقی گوش کنی؟ می خوای بدون فکر کردن به تست و درصد و رتبه و هزار چیز دیگه به خواسته های دلت بپردازی؟... یا نه... می خوای فقط این کنکور لعنتی بره پی کارش و تو راحت بشی؟ ... آره همینه! فقط می خوای راحت بشی.
دور نمای آینده مبهم
راحت شدن از دست این دیو دو سر عجب لذتی داره! صبح یک تابستانِ داغ وقتی از دکّه روزنامه فروشی ویژه نامه چاپ اسامی قبول شدگان رو می گیری و اسمت رو می بینی پَر می کشی.آواز می خونی.انرژی می گیری و داد می زنی. فریاد، جیغ، نعره، غرّش، رعد و برق، طوفان، کولاک و هر چیز خفن دیگه.به همه شیرینی میدی.همه بهت می گن کاردرست. امّا خودت یه چیزی رو می دونی.خوب هم می دونی.این راحتی اوّل گرفتاری دانشگاهه.مشروطی و حذف و اضافه و استاتیک و افتاتیک و هزار چیز دیگه...
امّا اگه اسمت توی ویژه نامه نبود چی؟ چند لحظه چشماتو می بندی.اتّفاقی که نباید می اُفتاد، اُفتاده.یک سال از عمرت گذشته.کابوسی که بهش فکر می کردی رنگِ واقعیّت گرفته و تو می مانی و هزار تا آدم فضول و آینده مبهم ِ پیش ِ روت...
امّا ولش کن رفیق!حدافل تا آخر این تابستون بی خیال همه چیز شو و فقط به این فکر کن که چطور خستگی امسال رو از تنت در بیاری. تا اّوّل مهر وقت داری.اون موقع می شینی و با خودت فکر می کنی که از زندگیت چی می خوای و هر طرف که خواستی بری، برو!
احسان شارعی
31/3/1382

هیچ نظری موجود نیست: