پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۰۳
اینترنت ایرانی و رو به سوی افول دیشب گشت خوبی در اینترنت زدم.در حالی که بیم عدم دسترسی به سایت هایی نظیر روزنگار یا بهنودآنلاین و ...در روز های آتی می رود باید نهایت استفاده را از آنها برد. مسعود بهنود، این پیر ژورنالیسم ایران با نواشته های سرشار از لطافت و درک و فهم و تیز بینی ، همواره مرا پشت سر خود جا می گذارد.هر وقت که به سایت او مراجعه می کنم دو یا سه مقاله تازه آپلود شده می بینم که از یک طرف خوشحال می شوم از خواندن مقاله ای تازه از بهنود و از طرفی دیگر نگران دو سه مقاله نخوانده او می شوم.او طور دیگری می نویسد.قلمِ این خوبِ پارسی گوی، یادگارهایی از حافظ و مولانا دارد که نوشته هایش را فوق العاده دلنشین و خواندنی می کند.از طرفی دیگر تجربه هنگفت او در زمینه وقایع 30-40 سال اخیر ایران او را به دایرةالمعارفی عظیم از وقایع نگاری تاریخ این سرزمین تبدیل کرده است. سیّد ابراهیم نبوی که حالا دیگر در خارج از ایران است فعّالیت سایت خوبش را دوباره از سر گرفته است.هیچ سایتی را در طول عمر آنلاینم به اندازه نبوی آنلاین دوست نداشته ام.همیشه حاظر به یراق ام تا نطق پیش از دستور جدیدی به روز شود....
تصویر
چه از نفس افتادن شیرینی و چه خستگی غریبی نمایشگاه کتاب در کنار نادر ابراهیمی،محمود دولت آبادی،زرتشت اخوان ثالث،سیمین بهبهانی و … امروز یکشنبه 21 اردیبهشت 82 است.محیّای رفتن به نمایشگاه کتاب هستم.سالی یکبار فرصتی هست تا در دریای ورق و کاغذ و در میان بوی دوست داشتنی کاغذ نو و چسب شنا کنم.به جشنواره مطبوعات سر بزنم و با دوستان دیداری تازه کنم. تصمیم دارم از درب جنوب غربی وارد شوم تا ابتدا به سمت جشنواره مطبوعات بروم امّا نمی شود.از خیابان سئول به سمت درب غربی می روم و وارد می شوم . اوّلین چیزی که توجهم را جلب می کند چتربازی است که فرود می آید.مستقیم به سمت غرفه 38 می روم.تا از سالن کودک و نوجوان بازدید کنم.چند کتاب می خرم از انتشارات مدرسه و یکی هم از کانون.از انتشارات مدرسه مخفیگاه ،قهرمان آرمانهای کوچک و قلعه طلسم شده را خریدم و از کانون پیروزی بر شب را.نگهبان خروجی کانون از من می خواهد در کیفم را باز کنم تا او محتویات داخل آنرا بررسی کند.توهین بزرگی ست امّا چه می شود کرد؟اگر شعور فرهنگی بالا بود نه کتابی دزدیده می شد و نه به خود اجازه می داد چنین تقاضایی بکند. بعد از رهایی از س...
تصویر
سلّانه سلّانه به سوی تحولی نوین در اوایل بهار امسال کاستی به نام سلّانه به بازار موسیقی آمد.این کاست که تکنوازی بداهه های حسین علیزاده است ، اختصاص به معرفی سازی جدید در موسیقی سنّتی ایران به نام سلّانه دارد.ساز سلّانه که به گفته سازنده آن – سیامک افشاری- در راستای کنکاشی برای جستجوی صدایی گمشده ساخته شده است ، سازی است با صدایی بم و دلنشین.این ساز کاسه طنینی همچون بربط دارد ، امّا بر خلاف آن دارای دسته بلندی است و از شش سیم تشکیل یافته است. حسین علیزاده در مقدمه نوار ضمن ارج نهادن بر کار سیامک افشاری ؛ خواستار پیگیری و کنکاش بیشتر برای بسط و گسترش موسیقی سنتی شده است.امّا سخن دیگری در پیش است ... موسیقی سنتی ما که امروز در انزوا قرار گرفته است قابلیت تبدیل شدن به یکی از بزرگترین شاخه های موسیقی جهان را دارد.بسیاری از سازهای ما سرمنشا، پیدایش بسیاری از سازهای غربی اند.تنبور، سازی بسیار با قابلیت تر از سازی همچون گیتار خودنمایی می کند، امّا چه سود که حتی یک صدم گیتار هم در جهان موسیقی شناخته شده نیست. کاش می شد نام دیگری برای موسیقی سنتی مان انتخاب می کردیم.موسیقی که ما آنرا سنتی...
تصویر
خورده به هم جام می، با دف و تنبور و تار چند ماه پیش مسمطی زیبا از قاآنی خواندم.بسیار زیبا ... آنقدر زیبا که در بحبوحه زمستان صدای بلبل و قمری و دف و تنبور وتار را از میان کلماتش شنیدم... با خودم قرار گذاشتم نزدیکی های عید این شعر بدیع را در وبلاگ قرار دهم. تقدیم شما: باز برآمد به ابر، رویت ابر بهار سیل فرو ریخت سنگ، از زبر کوهسار باز به جوش آمدند،مرغان از هرکنار فاخته و بوالملیح،صلصل و کبک و هزار طوطی و طاووس و یط،سیره و سرخاب و سار هست بنفشه مگر، قاصد ا ردیبهشت کز همه گلها دمد ، پیشتر از طرف کشت وز نفسش جویباذ، گشته چو باغ بهشت گویی با غالیه ،بر رخش ایزد نوشت: کای گل مشکین نفس ، مژده بر از نوبهار دیدۀ نرگس به باغ ، باز پر از خواب شد طرٌه سنبل به راغ ، باز پر از تاب شد آب فسرده چو سیم ، باز چو سیماب شد باد بهاری بجست، زهره وی آب شد نیمشبان بی خبر ، کرد ز بستان فرار نرمک نرمک نسیم ، زیر گلان می خزد غبغب این می مکد ، عارض آن می مزد گیسوی این می کشد ، گردن آن می گزد گه به چمن می چمد ، گه به سمن می وزد گاه به شاخ درخت ، گه به لب جویبار لا...
درخت سیب قشنگ ، کنار پنجره اطاق نیوتون زیر درخت نشسته بود.با طبیعت بود.به علفزار نگاه می کرد.پرنده هایی را که در آسمان مشغول پرواز بودند می دید و از زیبایی آفتاب ملایم بعد از ظهر لذت می برد...ناگهان چیزی به سرش برخورد کرد.یک سیب سرخ بود.سرخ,سرخ... درخت دستی است برآمده از دل زمین...رنگی زیبا و قطرات آویزان...هدیه ای از زمین...هدیه ای از آب.درخت آیینه تمام نمای افراد برجسته است.شکوفایی را می توان از منظر درخت به بهترین شکل به منصه ظهور گذاشت. فردا 15 اسفند است.روز درختکاری.امٌا تنها کاری که ما در این روز نمی کنیم کاشتن درخت است! اطولاً همیشه همین گونه است.ما کار هایی را که که در روز های خاصی موظف به انجامشان هستیم دقیقاً در همان روز ها انجام نمی دهیم!! اندیشه ای بهتر داشته باشیم و از دید دیگری ببینیم.اصلاً مفهوم درخت را دریافته ایم؟نگاه ما باید به این چتر سبز طور دیگر باشد.درخت صرفاً چوب و برگ و ریشه نیست.شل سیلور استاین داستان کوتاه جالبی دارد.عمو شلبی می گوید : ((اینکه روی سر آدم درختی بروید، اغلب چیز نگران کننده ایست. اصلاً تعادل ندارم، کج و کوله و خاردار و برهنه هستم. اما ...
در سوگ عید بر باد رفته و آتش مقدس عید نوروز نزدیک شده .فقط 25 روز دیگر.عید ما قشنگ ترین روز هاست.قشنگ ترین تکرار هاست. به قول شریعتی ((در علم و ادب تکرار ملال آور است و بیهوده . ((عقل )) تکرار را نمی پسندد اما ((احساس)) تکرار را دوست دارد.طبیعت تکرار را دوست دارد.)) و ما هم تکرار را دوست داریم .تکرار عید ایرانی را دوست داریم.تکرار شب یلدا را دوست داریم تکرار سیزده بدر را دوست داریم تکرار چهارشنبه سوری را دوست داریم .اما این تکرار های دوست داشتنی خیلی زیاد نیستند.خیلی هایشان از بین رفته اند و چیزهای دیگری همچون روز ولنتاین جای انها را گرفته است .چیزی که با فرهنگ ایرانی ما کاملا سنخیت دارد. مفهوم درونی این روز بسیار زیباست .روز عاشقان روز فوق العاده ایست.اما عشق را ما بهتر می فهمیم یا غرب؟نگاهی کوچکی اگر به ادبیات عاشقانه مان بیندازیم لیلی و مجنون را میبینیم،خسرو و شیرین را می بینیم،شیرین و فرهاد،ویس و رامین و ده ها نمونه دیگر را می بینیم .دنیای غریبی است!صادر کننده عشق ما باید باشیم. روز عاشقان – یا به قولی همان ولنتاین کذایی – باید در تقویم ما ثبت شود. اما متاسفانه گردش از داخل به س...
میارید در ماتمم جز رباب دو کاست جدید از شهرام ناظری با عنوان ساقی نامه-سوفی نامه و با عناوین 1-نسیم صبحگاهی و 2-سوته دلان به بازار آمد. این دو کاست با آهنگسازی کامبیز روشن روان و با حضور بزرگانی از موسیقی ایران همچون ارسلان کامکار سیاوش ظهرالدینی اردشیر کامکار ارسلان کامکار بیژن کامکار اردشیر روحانی و... با اشعاری از حافظ و رضی الدین آرتیمانی منتشر شده است.شایان ذکر است این آلبوم از کار های قدیم ناظری بوده است اما به تازگی به بازار ارزه شده است.اشعاری زیبا با صدای دلنشین شهرام ناظری اثری بدیع آفریده است.
تصویر
چند کلمه با کسی که خیلی بزرگ شده بزرگمهر حسین پور رو خیلی وقته می شناسم . با اینکه 19 سال بیشتر ندارم اغراق نیست بگم که سابقه آشنایی من با حسین پور 6 - 7 سالی می شه.اولین عکسی که ازش دیدم در مجله کیهان کاریکاتور بود.یادمه ویژه نامه ای برای کاریکاتوریست های حرفا های ایران منتشر شده بود.عکسی بود بدون عینک و با موهای دلبری(به قول خودش).او را در ((خانه)) بیشتر شناختم.درک و فهم خیلی عمیقی از کاریکاتور نداشتم (جوری که تا 3-4 سال پیش امضای جواد علیزاده رو که به صورت (( جواد)) بود((پواد)) می خوندم و تازه خودمم تو کف بودم که این یارو پواد کیه اینقدر کارش درسته!!!!) خیلی با حسین پور حال نمی کردم.خبر خاصی از بزرگمهر حسین پور به یاد ندارم تا بهمن سال 77 زمانی که من و شش نوجوان دیگر داوران جشنواره فیلم کودک و نوجوان بودیم.نمی دونم روز سوم یا چهارم جشنواره بود که در سینما قیام انیمیشنی از بزرگمهر حسین پور دیدم.انیمیشن جذابی بود.داستان مردی بود که داشت از یه پرتگاه سقوط می کرد که یه گوسفند می آد به کمکش و نجاتش میده !!مرد احساساتش جریحه دار می شه و گوسفند رو بغل می کنه.اما ناگهان در سکانس آخر ...
تصویر
تختی ... یکی نامداراز میان مهان دیروز داشتم شعری از اخوان می خواندم: ((قصه است این قصه آری قصه درد است شعر نیست این عیار مهر و کین مرد و نامرد است بی عیار شعر محض خوب و خالی نیست هیچ همچون پوچ عالی نیست این گلیم تیره بختی هاست خیس خون داغ سهراب و سیاوش ها روکش تابوت تختی هاست...)) امروز 17 دی سالروز در گذشت بزرگترین پهلوان معاصر این مرز و بوم جهان پهلوان غلامرضا تختی است.تختی...یلی که مردم او را به خاطر مدال آوری هایش نمی پرستیدند.روح و.منش بزرگوارانه او را ستایش می کردند.این تختی بی شک از قول اخوان در ردیف سهراب ها و سیاوش هاست...آنهایی که خونشان هنوز هم خیس است...بس که شوم و ناجوانمردانه از پای در آمده اند... کنون رزم سهراب و رستم شنو دگر ها شنیدستی این هم شنو سهراب با نیرنگ کاووس شاه بدست پدرش از پای در می آید.تزویر از این بالاتر؟خون سهراب در غربت ریخته می شود.رستم بر سر و سینه می زند: همی ریخت خون وهمی کند موی سرش پر ز خاک پر از آب روی اما سیاوش ...پور پاک شاهنامه...دست پرورده رستم دستان...کسی که به تحریک گریسوز خونش در غربت و بی گناهی ریخ...
تصویر
نامه ای به 40 چراغ سلام آقا من حرف دارم از نوع اساسی! از این که قسمت نظر خواهی راجع به چلچراغ رو دیدم خوشحال شدم اما دیدم اینجوری نمی شه.باید بنویسم.آقا من اصلا از مجلا راضی نیستم.یعنی از خیلی قسمت ها راضی نیستم.اول از همه بخش ادبی که نسبت به ادبیات غنی خودمون خیلی کم لطفه.مرسی!و اون یکی که خیلی باهاش کار دارم بخش اجتماعیه.اعصابم رو داره خورد می کنه.داره رو اعصابم راه میره!!!البته نوشته ها و نقطه دید منصور ظابطیان رو استثنا میدونم و با خواندن مطلب زیبا و دلنشین ((امشب عاشق می شوم)) به تفاوت او با بسیاری دیگر پی بردم...آقا اصلا لپ کلام:کی گفته نسل سومی ها (عجب اسم عجیبی!) از دیزی بدشون می آد؟کی گفته اونا ریش لنگری میذارن؟اونی که میگه ضد حال یعنی آبگوشت حتما تا حالا به یه سفره خونه سنتی درست و حسابی نرفته.اصلا غریبه شده با خودش.غذاهای سنتی اش رو فراموش کرده.با شمام که می گید اکثر نسل سومی ها از شنیدن اسم آبگوشت یا کله پاچه اظهار تهوع می کنند.با شمام! پیتزا؟اصلا حرفشو نزن.نمی تونم بخورمش.دلم درد می گیره.ساندویچ که دیگه مرخصه! ولی عوضش دیزی فرد اعلابا دارچین و دوغ دبش و ترشی مشت...
تصویر
خام بدم پخته شدم سوختم ني نگويم زانکه که تو خا مي هنوز در بهاري و نديدستي تموز اين جهان همچون درخت است اي کرام ما بر او چون ميوه هاي نيم خام سخت گيرد خام ها مر شاخ را زانکه در خامي نشايد کاخ را چون بخت و گشت شيرين لب گزان سست گيرد شاخ ها را بعد از آن سخت گيري و تعصب خامي است تا جنيني کار خون آشامي است شايد در ابتدا سخن گفتن و نوشتن از آنچه مولانا اندرز مي کند کمي سخت به نظر آيداما نوشتن و باز هم نوشتن از طي مسير کمال بر انسان باز هم از کاستي ها نمي کاهدچون به حکم اين جهان انسان همچنان در مسير خود باقي است و نويسنده هم محکوم به نوشتن خواهد بود. مولانا در مثنوي و ديوان شمس بار ها خود را که نماد انسان متجلي است به چيز هاي مختلف تشبيه کرده است و اصولا وي زبان تشيبه را زباني گويا و موثر مي داند. ما چو چنگيم و تو زخمه ميزني، ما چو ناييم و نوا در ما ز توست ..... اصولا خامي را چه تعريف مي کنيم؟تعريف ما از پختگي چيست؟قبل از رسيدن به تعريفي دقيق و جامع از اين دو کلمه صحبت در آنها بي معني است.خامي را به راحتي مي توان تعريف کرد.انسان خام داراي باطن و ضميري سرد و گرم نچشيده است و قدرت ت...