یکشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۲

موسیقی‌دان دیروز و امروز

در دوران پس از اسلام در تاریخ ایران نام‌ شخصیت‌های متعددی به عنوان مفاخر و مشاهیر به چشم می‌خورد که در علوم مختلف زمانۀ خودشان صاحب تبحر و تخصص بوده‌اند. مشخصۀ غالب در میان این افراد، تسلط همزمان آنها به علوم مختلف نظیر ریاضیات، نجوم، فلسفه، موسیقی، عرفان و غیره است. نکتۀ قابل تامل اما اینست که آیا باید تمامی این افراد را اساتید ِ دارای قوۀ خلاقه در تمامی علوم زمان خود دانست یا اینکه از تشابه و پیوند در میان ِ علوم مختلف در عصر قدیم سخن گفت؟ تفکیک علوم مختلف نظیر موسیقی در طول سالیان دراز و تغییر و تکامل آنها را می‌توان با نگاهی گذرا به موسیقی دیروز و امروز ایران و بررسی المان‌هایی از قبیل ریتم بررسی کرد. در اینجا با ذکر چهار ویژگی به بیان تعریف دیروز و امروز از موسیقی و ارتباط آن با ریاضیات می‌پردازیم و مثال‌هایی در مقوله ریتم ذکر می‌کنیم:
پیچیدگی
مشخصه بارز ریاضیات و آنچه این علم را برای بخشی از جامعه غیرقابل درک و خسته کننده جلوه میدهد وجود پیچیدگی است. ریتم‌های قدیم در موسیقی ایرانی تحت عنوان "ادوار ایقاعی" دارای پیچیدگی بسیار زیاد در مقایسه با ریتم‌های امروزی و ریتم‌های برگرفته از موسیقی غرب هستند. وجود ریتم‌های با تعداد ضرب بالا نظیر ادوار 13 تایی یا 17 تایی و حتی 32تایی و 48تایی در مقایسه با ریتم‌های امروزی که 2،3،4،6 و نهایتاً 5ضربی و 7 ضربی هستند دارای پیچیدگی زیادی است. البته باید ذکر کرد که به طور مثال در موسیقی‌های نظیر فلامنکو و به خصوص موسیقی کلاسیک هند پیچیدگی فراوان ریتمیک را کماکان شاهد هستیم.
نظم
ریاضایات در عین پیچیدگی دارای نظم است. چیزی که اغلب هنرمندان از آن اجتناب می‌کنند. وجود نظم بی‌بدیل در ریتم‌های ادواری قدیم که مشخصاً به حضور هر ضرب خاص در جای خاص تاکید دارد و توسط نوازندۀ دایره به صورت دقیق رعایت می‌شود امروز در میان نوازندگان تمبک وحی منزل نیست و واریاسیون‌های متنوعی در قالب ریتم‌های سادۀ امروزی توسط آنها ارائه می‌شود.
قطعیت
امروز اگر موزیسینی که موسیقی ایرانی را با متدولوژی متعارف آن یاد گرفته باشد تصمیم به همکاری با موسیقیدانی از هند بگیرد به احتمال فراوان با مشکلاتی برخورد خواهد کرد. این مشکلات جدای از تفاوت‌های نوع دو موسیقی و حتی ضعف ریتمیک موسیقیدان ایرانی در مقابل هندی به مشکلاتی از قبیل "عدم قطعیت" برمی‌گردد. قوانین موسیقی هندی پیچیده اما مشخص و واضح است به شکلی که مقررات پایه بین دو نوازنده بستری برای پرداختن به بداهه‌نوازی‌های پیچیده را فراهم می‌آورد. اما موسیقی‌دان ایرانی در قواعد مربوط به ریتم و مقام و تمپو دارای قطعیت از پیش تعریف شده‌ای نیست.
زیبایی
ریاضیات به برداشت اشخاصی که معنی آن را درک کرده باشند دارای زیبایی فوق‌العاده‌ای است. موسیقی هم با دارا بودن پیچیدگی، نظم و قطعیت اگر فاقد زیبایی باشد در ردیف هنرها جای نمیگیرد. ریتم‌های ادواری به رغم پیچیدگی، بستری گسترده برای ارائه هنر موسیقی‌دان فراهم میکنند تا توانایی‌هایش را برای ارائه یک موسیقی زیبا نمایان کند. ریتم‌های ساده شدۀ امروزی هم به کل فارق از این ویژگی نیستند. هنر ِ یک موسیقی‌دان آن است که با قرار گرفتن در بستر ِ منظم، قطعی و بعضاً پیچیدۀ یک ریتم به ارائه یک موسیقی زیبا بپردازد.

شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۹۱

آیریلیق


راز به دل نشستن ترانه‌های رشید بهبوداف در گام نخست به نظر من صدای بی‌نهایت زیبای اوست که او به درستی می‌داند چگونه از آن استفاده کند. مثال مشابه آن در موسیقی فارسی صدای غلامحسین بنان است که در لطافت و زیبایی بی‌نظیر است. رشیدبهبوداف بر حسب کلام تصنیف، صدایش را تزئین می‌کرد. ضمن اینکه ارکستر چیره دست آذری هم با تنظیم‌های زیبایی که برای آهنگ‌ها انجام شده بود ترانه‌های رشید بهبوداف را برای همیشه جاودانه کرد. ترانۀ "آیریلیق" از ترانه‌های بسیار مشهور در نزد آذری‌هاست که تقریباً هر خواننده آذری زبان آن را خوانده و هر کسی که به موسیقی آذربایجان علاقه داشته آن را از بر کرده و هر نوازنده‌ آذری آن را با سازش نواخته است. این آهنگ در مقام "بیات شیراز" از جمله معروفترین اجراهای رشید بهبوداف هم هست. متن ترانه به سیاق همیشگی ترانه‌های موسیقی ایران و آذربایجان از "فراق و جدایی" سخن می‌گوید. اجرای دیگری از این ترانه با ساز "بالابان" توسط حسین حمیدی هم برای من بسیار دلنشین بود. تصمیم گرفتم این آهنگ را با یکی از دوستانم در آلمان ضبط کنم. مرجع اصلی من برای یادگیری این ترانه اجرای رشید بهبوداف بوده است و در قسمت بداهه‌نوازی ابتدایی بسیار ملهم از تکنوازی‌های بالابان حسین حمیدی بوده‌ام. ضمناً باید از دوست عزیزم توبیاس بولو برای نواختن دایره در این اجرا تشکر کنم. این آهنگ را از این لینک بشنوید:

چهارشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۰

دوست دورگه
رومِش، دوست دو رگۀ هندی-انگلیسی من بسیار شوخ طبع است. مادری از هند و پدری از انگلستان دارد و خود به تنهایی در آلمان کار می‌کند. او با همه افراد شوخی می‌کند و شوخ طبعی را دست‌اندازی برای دوستی با دیگران قرار می‌دهد. شوخی‌هایش گاه حالتی از آزار به خود می‌گیرد به گونه‌ای که طرف مقابل را وادار به مقابله به مثل می‌کند و این برای او آغاز دوستی‌های جدید است.
مانوئل، دوست دورگۀ اسپانیایی-آلمانی من بسیار متفکر است. مادری از جنوب اسپانیا و پدری از غرب آلمان دارد. هیچ‌گاه ندیدم که با صدای بلند بخند. همواره آرام و سنگین قدم برمی‌دارد و در مواقع پیروزی لبخند می‌زند. در شطرنج بسیار تبحر دارد و همیشه مرا در بازی‌های رودررو شکست می‌دهد. در آخرین بازی و در حالی که او را به چالش کشیده بودم قدرتنمایی کرد، مرا به درون یک دام کشید و پس از گرفتن همه مهره‌هایم شکست داد.
تونی، دوست دورگۀ فرانوسی-ولزی من بسیار نازک طبع و رویاپرداز است. پدری از شمال فرانسه و مادری از ولز دارد. او گاهی مرا به خانه‌اش دعوت می‌کند و از من با چای انگلیسی همراه با شیر و شیرینی تندی با طعم زنجبیل پذیرایی می‌کند. آنگاه آهنگ‌های جدیدی را که ساخته است با گیتار و کیبورد می‌نوازد و می‌خواند. با دیدن ساز من شگفت‌زده شد و با شنیدن صدای آن آرمشی صد چندان گرفت و عاقبت چشمانش تر شد.

پنجشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۹

دوست عزیزم سینما
بعد از گذشت دو ماه از مهاجرت به آلمان موفق به دیدن هفت فیلم شده‌ام که سه تا از این فیلم‌ها را در سینمای دانشگاه (Uni Kino) دیده‌ام. و حالا بعد از گذشت این دو ماه فکر می‌کنم که با سینما آشتی کرده‌ام و هر دعوتی را برای دیدن یک فیلم به راحتی رد نمی‌کنم.
1- Micmiacs

کمدی فانتزی کارگردان فرانسوی Jean-Pierre Jeunet که با فیلم Amélie به شهرت رسید این بار راوی یک داستان هیجان انگیز است. شیوه روایتگری خاص کارگردان همانند دو فیلم قبلی او یعنی "آمیلی پولن" و "یک نامزدی خیلی طولانی" در اینجا هم دیده می‌شود. نوع حرکت خاص دوربین و استفاده اغراق شده از پلان‌های فانتزی که هر کسی را عاشق فیلم‌های ژونه می‌کند.
***
2- Todo Sobre Mi Madre

"همه چیز درباره مادرم" فیلمی بود از پدرو آلمادوار که در بین فیلم‌های اخیر او از نگاه من جا مانده بود. نسخه خانگی این فیلم را روی کامیپوتر شخصی و با کیفیت متوسط دیدم که هیچ از جذابیت فیلم نکاست. سوژه همانند همه فیلم‌های آلمادوار یک سوژه اجتماعی بود و حول محور پردازش شخصیت دو مادر می‌چرخید که یکی پس از از دست دادن فرزندش به مادر کوچکتر با ایفای نقش Penélope Cruz کمک می‌کند تا علی‌رغم ابتلا به ایدز فرزندش را سالم به دنیا بیاورد و پس از مرگ مادر ِ جوان خود سرپرستی او را بر عهده می‌گیرد. یار جدانشدنی آلمادوار یعنی آلبرتو ایگلسیاس همانند همیشه موسیقی زیبایی برای این فیلم ساخته است و تلفیق آن با زبان زیبای اسپانیایی شیوایی بی حد و حصری به فیلم می‌بخشد.
***
3- Inception

در صف شلوغ سینمای دانشگاه بوخوم عده زیادی ایستاده‌اند تا این تحفه از راه رسیده هالیوودی را داغ داغ ببینند. فیلمی قابل تحسین و تاثیر گذاری که برای برای من یادآور ماتریکس بود این بار با نقش آفرینی دی‌کاپیرو در برابر چشمان بینندگان به نمایش درمی‌آمد. فیلمنامه پیچیده و پر از جلوه‌های بصری ناب بار دیگر قدرت بی‌پایان سینمای هالیوود را به نمایش گذاشت گرچه باز هم نتوانست مرا قانع کند تا آن را بر زیبایی‌های ذاتی و احساسات سرشار فیلم‌های اروپایی برتری دهم. Inception با تعریفی خاص از یک دنیای ناشناخته ما را به این فکر وا می‌دارد که دنیا همان چیزی نیست که ما می‌بینیم و ممکن است در پس هر تصویر گذرا از ماورای دیدمان دنیایی با قوانین فیزیکی خاص خود وجود داشته باشد.
4- Nine Songs

این فیلم ناگهان در میان آرشیو فیلم‌هایی که از دوستم گرفته بودم خودنمایی کرد. نُه سکانس پی‌درپی و متناوب از اجراهای موسیقی هاردراک و رابطه یک پسر و دختر. فیلمی کاملاً اروتیک که روایتگر این رابطه نه چندان عاشقانه و بیشتر تابع احساسات است و بدون تعارف آنچه در سر اکثر جوانان امروز دنیا می‌گذرد را تصویر می‌کند. فیلمی ستایش شده از سوی داوران جشنواره کَن که مرا هم به شدت تحت تاثیر قرار داد.
***
5- Le Petit Nicolas

فیلمی کودکانه و بی‌نهایت شیرین بر اساس داستان‌های نیکُلا کوچولو نوشته رنه گوسینی و تصویر سازی‌های ژان ژاک سامپه. بیشترین چیزی که مرا ترغیب به دیدن این فیلم کرد یادآوری خاطرات پنج جلد کتاب رنگارنگ ماجراهای نیکُلا کوچولو و نیز پیشنهاد یکی از رفقا به دیدن فیلم بود. این فیلم خوش ساخت بارها مرا از ته دل خنداند و آخر سر به خوابی خوش فرو برد.
***
6- Mar Antado

""دریای درون" برنده جایزه آکادمی آمریکا به عنوان بهترین فیلم خارجی. فیلمی قدیمی که فرصت دیدنش دست نداده بود. بازی استثنایی هنرپیشه محبوبم Javier Bardem در نقش یک معلول قطع نخاعی که خواستار مرگ خویش است بسیار تاثیر گذار است. جالب آن که با فاش شدن این درخواست، دو زن، یکی تحصیل کرده و مترقی و دیگری عامی و بی‌سواد عاشق او می‌شوند اما هیچ‌ یک نمی‌توانند او را تصمیمش منصرف کنند. این فیلم برای من جلوه تمام عیاری از بی‌پایان بودن سختی‌های زندگی و نیز بی‌پایان بودن قدرت ذاتی هر انسان بود که لزوماً رای بر برتری هیچ کدام نیز نمی‌داد. فیلم به زبان اسپانیایی است که گاهاً با زبان کاتالان هم تلفیق می‌شود.
***
7- The Lost Boys

کمدی ترسناک ساخته Joel Schumacher که به دوران فیلمسازی او قبل از فیلم‌ بَتمن مربوط می‌شود. فیلم با ارائه تصویر کاملی از دهه هشتاد میلادی برای من بسیر جذاب بود گرچه تلفیق سینمای وحشت با سینمای کمدی گاهی آن چنان شک برانگیز بود که ساختار فیلم را زیر سوال می‌برد. به هر حال فیلم را یک شوخی بامزه از کارگردان بزرگ سینمای هالیوودی تلقی کردم و سینمای دانشگاه را با رضایت تمام ترک کردم و این در حالی بود که برایم اثبات شده بود که قطعاً راهی برای بازگشت یک Vampire به دنیای انسان‌ها وجود دارد!

پنجشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۹

می‌شنوی هر آنچه را که بر زبان من جاری می‌شود؟

دوید تا به مترو برسد. قطار را گرفت. به محض داخل شدن عینکش بخار کرد. جنبش آرام و محو آدم‌های ناآشنا را دید. یک ایستگاه تا خیابانی که منتهی به خانه می‌شود بیشتر راه نبود.
در خیابان پشت چراغ قرمز ایستاد. دکمه انتظار را فشار داد. چراغ که سبز شد در گذر از خیابان زیر لب گفت: "می‌شنوی هر آنچه را که بر زبان من جاری می‌شود؟"
و کمی بعد...
- خدا رحمتت کنه. چقدر دلم برات تنگ شده
***
کلید را در قفل چرخاند. در آسانسور را باز کرد. زیپ کاپشن را پایین کشید و کلاه را از سر برداشت.
E-1-2-3-4-5
در اطاق را باز کرد. روی صندلی نشست. کامپیوتر را روشن کرد.
قطره‌ای اشک از گوشه چشمش سر خورد...
با خودش فکر کرد: "می‌شنوی هر آنچه را که بر زبان من جاری می‌شود؟"
و کمی بعد نوشت:
- خدا رحمتت کنه. چقدر دلم برات تنگ شده