گُلی را فراموش کردهام که بر چهرهام میتابید
آلبومی جدید به نام "دور تا نزدیک" حاصل همکاری هوشنگ کامکار و احمدرضا احمدی وارد بازار موسیقی شده است. برای بار دوم که این اثر زیبا را شنیدم پیچیدگیها و نازکآراییهایی را که در نگاه اول در آن نمیتوان یافت حس کردم. چهار قطعه موسیقی ایرانی در قالب یک اجرای ارکسترال با تنوع و پیچیدگی خاص اما شنیدنی در تنظیم و مدولاسیون. این پیچیدگی خصوصاً در قطعه آخر مجموعه
بسیار خودنمایی میکرد.
شعر، روندی سیر گونه در این آلبوم یافته است. شعری از سالهای آغازین تاریخ شعری ما در قرن شش هجری و در مرحله گذار از سبک شعر خراسانی به سبک شعر عراقی، آغازگر مجموعه است. قصیده معروف خاقانی که آنرا در باب حیرت و تحسین و البته تاسفاش درباره ایوان مدائن سرود. قطعه با همراهی پر رنگ ادوات ضربی و عود در فواصل شوشتری روایت میشود. تلفیق جالبی میان شعر و موسیقی برقرار شده است. عود که توسط ارسلان کامکار نواخته میشود نقشی فراتر از یک ساز را در این قطعه یافته است. صداییست که تصویرسازی کهنهای را از محیطی که شعر در آن شکل گرفته نشان میدهد. صدای احمدرضا احمدی که شعر را دکلمه میکند گویا از گلوی خاقانی جاری میشود که هماینک در بازگشت از سفر حج از کرانه دجله میگذرد و شیفته و فریفته عظمت از دست رفته ایوان مدائن میشود.
در قطعه دوم آهنگساز به سراغ اسطوره شعر ما، حافظ رفته است. طبق عادت تفالی زده و پس از آن هرچه از دست خواجه رسیده است زیباست. از ناب ترین و موسیقایی ترین غزلهای حافظ نصیب هوشنگ کامکار شده است. احمدرضا احمدی با لحن شیرینی از زبان حافظ دکلمه میکند:
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
ویـن دفتر بیمعنی غرق می نــــاب اولی
قطعه با وزن دلنشین و زیبایی در تضاد با پیچیدگی مفهومی ساختار اشعار حافظ جاری میشود. فواصل ماهور حالتی سرخوش به قطعه اعطا میکند. تغییر مد از ماهور به گوشه دلکش و سپس فرود دوباره به ماهور مرا مثل همیشه از پس افسوسی زودگذر به امیدی دوباره رساند.
در قطعه سوم آهنگساز با گامی بلند به شعر عصر حاضر رسیده است. سروده معروف نیما با مطلع "میتراود مهتاب" از زبان احمدرضا احمدی شنیده میشود. ساختار آهنگسازی بر حسب کوتاهی و بلندی مصرعهای شعر و همگام با آن تغییر یافته است. فواصل قطعه عموماً روی فواصل بیات اصفهان دور میزند و با بیان دلنشین و مناسب شعر همراه است. همخوانی ارسلان و صبا کامکار روی مصرع "نازک آرای تن ساقه گلی که به جانش کشتم" بسیار به دلم نشست.
در قطعه آخر با نام "در کمین اندوه" که روی شعری از احمدرضا احمدی گذاشته شده و همراه با دکلمه خود او اجرا میشود، پیچیدگیهای فزاینده شعر احمدی با نبوغ آهنگسازی هوشنگ کامکار نمود بیشتری مییابد. شعری تغزّلی و عاشقانه میشنویم که روی موسیقی پیچیدهای که با تغییر مدها پیاپی و تغییر ریتمهای زیاد همراه است. در لحظهای اردشیر کامکار در فواصل چهارگاه کمانچه میکشد. جاییست که احمدرضا احمدی خوانده بود:
بانو مرا دریاب
ما شبچراغ نبودیم
ما در شب باختیم
***
همکاری دوباره هوشنگ کامکار و احمدرضا احمدی با گذشت سالهای متمادی از انتشار آلبوم "در گلستانه" همکاری پر ثمری بوده است. پیوندی راستین میان شعر و موسیقی شکل گرفته است که در آن موسیقی کامکار همگام با تحول و تغییر در شعر فارسی که از زبان احمدی جاری میشود، پیچیدگیهای گسترده و شاخ و برگهای فراوان مییابد. این دو پابهپای هم رفته اند. باشد که سالها همکار و همراه باشند.
سهشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۸
پنجشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۸
هنر کاغذ و تا
پیرامون ریاضی و هنر
هیچ گاه نتوانستم و نخواهم توانست که با مداد روی کاغذ آن طور بلغزم که طرح زیبایی آفریده شود. طرح زیبا که چه عرض کنم عرضه کشیدن یک طرح چشم نواز و حتی طرحی در حد آنکه دل انسان را آشوب نکند را هم ندارم. اما توانستم کمی به پیچیدگیهای ریاضی وار رییتم در موسیقی پی ببرم. در حقیقت میان همه بی حد و مرزیها و راحت انگاریهای هنرمندان، ذهنم همه چیز را صاف و یا اینکه تعریف شده میدید. دلم میخواست نقاشها هندسه تحلیلی بدانند و حتی پیشنهاد هم کرده بودم به بعضیهایشان که البته بهم خندیده بودند. کسی دلش نمیخواست قوس بدن یک زن روی تابلوی رنگ روغنش تابعی لگاریتمی داشته باشد. اما من در مقوله ریتمهای ادواری در موسیقی ایران و هند عجیب با توانهای 2 خو گرفته بودم تا جایی که هر موسیقی را که میشنیدم بیاختیار شروع به شمردن ضربهایش میکردم. ریتمها گاهی برایم پیچیده میشد. مثل تصنیف "شیدایی" پرویز مشکاتیان که ریتم تنبک فرهنگفر در آغازش میخواند تَتَن تَتَن تَن تَن تَنَنَن، تَتَن تَتَن تَن تَن تَنَنَن... و من پاک گیچ شده بودم برای شمردن این ریتم.
حالا روی صحبتم این نبود که بخواهم بگویم که ترمز ذهن ریاضی وارم را که بچههای هنر قبولش نداشتند روی ریتم موسیقی کشیدهام و همانجا ماندهام. وقتهایی پیش میآمد که من صاف و مستقیم با زوایای دقیق 30 درجه یا 45 درجه قطعاتی از کاغذهای رنگی را که به دقت به شکل یک مربع کامل درشان آورده بودم تا میزدم و چشمهایی از رفقای هنرمند خیره میشد به دستهای من و سعی میکرد با یک چشم اینجا و یک چشم روی دست خودش حرکات مرا تقلید کند. بیشتر از همه این اتفاق روی صندلی کنار شومینه کافه 78 اتفاق افتاده بود. آخر سر که من روی کاغذ تای عجیب و غریبی میزدم اعصاب یکی بهم میریخت و تمام چیزی را که در دستش بود مچاله میکرد و حرکت بازگشتیاش از دست من به دست خودش روی تاهای من میماند و آخر سر صدایی از سر شوق که "وای چه خوشگل شده چهجوری درستش کردی؟" و من در میآمدم که "بابا مثلاً مهندسم!"
همه اینها را درباره هنر ریاضیوار اوریگامی گفتم. و البته من در این هنر دقیق در حد ابتدایی هم وارد نیستم. جستجوی کوتاهی کافیست که هرکس بتواند ببیند که از دنیای "کاغذ و تا" چه چیزهای عجیب و غریبی که بیرون نمیآید.
و حالا که این همه مقدمه به هم بافتهام باید اوریگامی را تعریف بکنم(!): هنریست ژاپنی متشکل از کاغذ مربع شکل و تا، بدون استفاده از چسب، بدون استفاده از قیچی. یعنی فقط تا کردن مجاز است. آیا به مخیله شما هم خطور میکند که چنین چیزهایی را بتوان فقط با کاغذ و تا ساخت؟
زمانی که آمریکا با بمباران شیمیایی هیروشیما به جنگ جهانی دوم پایان داد کودکی به نام ساداکو ساساکی تازه در این شهر متولد شده بود. او به رویایی اعتقاد داشت: اگر کسی هزار دُرنای کاغذی بسازد خداوند آرزویی از آرزوهای او را برآورده خواهد کرد. ساداکو قبل از اینکه در سن 12 سالگی بر اثر سرطان خون ناشی از تشعشعات رادیواکتیو بمباران اتمی بمیرد بیش از هزار دُرنای کاغذی ساخته بود. و حالا اوریگامیهای دُرنای کاغذی از همه جای دنیا ساخته و به مقبره ساداکو فرستاده میشود.
هرچیزی که تا اینجا گفتم به هنر سنتی ساخت اوریگامی در ژاپن ربط پیدا میکرد. اما تکنیک کاغذ و تا آنقدر پیشرفت کرده است که از آن در ساخت مدلهای تلسکوپ فضایی، کیسه هوای داشبورد اتومبیل، گلبولهای قرمز و سفید خون و هزاران چیز دیگر استفاده میشود. رابرت لَنگ در سال 2008 با ارائه سمیناری از ساختههایش به کمک کاغذ و تا اعجاب همه را برانگیخت. او نرمافزاری ارائه کرد که قادر به مدلسازی اجزاء پیچیده و ساخت آنها توسط اوریگامی بود. شاید بتوان ادعا کرد که آقای لَنگ میتواند هر چیزی را به کمک کاغذ و تا بسازد. او به ویژه در ساخت موجودات زنده متبحر است. دایناسور پرنده، فیل، سوسک و ملخ، ماهی، گوزن و هزارها موجود دیگر و حتی موجود نیمه انسان نیمه گاوی که مجسمهاش از زمان هخامنشیان در تخت جمشید باقی مانده است. اما لَنگ یک مهندس متخصص تلسکوپهای فضایی است و از تکنیکهای اوریگامی در ساخت مدلهای علمی پیچیدهای استفاده میکند. مادری که به کودکش پشت درب کاغذی کرکرهای خانهای در ژاپن ساختن دُرنای کاغذی سادهای را یاد میداد فکرش را نمیکرد که روزی بتوان با هنر اوریگامی تلسکوپ فضایی ساخت. اجازه بدهید تاکید کنم، همه اینها فقط با یک برگ کاغذ، بدون برش و چسب و فقط به وسیله تا کردن.
پیرامون ریاضی و هنر
هیچ گاه نتوانستم و نخواهم توانست که با مداد روی کاغذ آن طور بلغزم که طرح زیبایی آفریده شود. طرح زیبا که چه عرض کنم عرضه کشیدن یک طرح چشم نواز و حتی طرحی در حد آنکه دل انسان را آشوب نکند را هم ندارم. اما توانستم کمی به پیچیدگیهای ریاضی وار رییتم در موسیقی پی ببرم. در حقیقت میان همه بی حد و مرزیها و راحت انگاریهای هنرمندان، ذهنم همه چیز را صاف و یا اینکه تعریف شده میدید. دلم میخواست نقاشها هندسه تحلیلی بدانند و حتی پیشنهاد هم کرده بودم به بعضیهایشان که البته بهم خندیده بودند. کسی دلش نمیخواست قوس بدن یک زن روی تابلوی رنگ روغنش تابعی لگاریتمی داشته باشد. اما من در مقوله ریتمهای ادواری در موسیقی ایران و هند عجیب با توانهای 2 خو گرفته بودم تا جایی که هر موسیقی را که میشنیدم بیاختیار شروع به شمردن ضربهایش میکردم. ریتمها گاهی برایم پیچیده میشد. مثل تصنیف "شیدایی" پرویز مشکاتیان که ریتم تنبک فرهنگفر در آغازش میخواند تَتَن تَتَن تَن تَن تَنَنَن، تَتَن تَتَن تَن تَن تَنَنَن... و من پاک گیچ شده بودم برای شمردن این ریتم.
حالا روی صحبتم این نبود که بخواهم بگویم که ترمز ذهن ریاضی وارم را که بچههای هنر قبولش نداشتند روی ریتم موسیقی کشیدهام و همانجا ماندهام. وقتهایی پیش میآمد که من صاف و مستقیم با زوایای دقیق 30 درجه یا 45 درجه قطعاتی از کاغذهای رنگی را که به دقت به شکل یک مربع کامل درشان آورده بودم تا میزدم و چشمهایی از رفقای هنرمند خیره میشد به دستهای من و سعی میکرد با یک چشم اینجا و یک چشم روی دست خودش حرکات مرا تقلید کند. بیشتر از همه این اتفاق روی صندلی کنار شومینه کافه 78 اتفاق افتاده بود. آخر سر که من روی کاغذ تای عجیب و غریبی میزدم اعصاب یکی بهم میریخت و تمام چیزی را که در دستش بود مچاله میکرد و حرکت بازگشتیاش از دست من به دست خودش روی تاهای من میماند و آخر سر صدایی از سر شوق که "وای چه خوشگل شده چهجوری درستش کردی؟" و من در میآمدم که "بابا مثلاً مهندسم!"
همه اینها را درباره هنر ریاضیوار اوریگامی گفتم. و البته من در این هنر دقیق در حد ابتدایی هم وارد نیستم. جستجوی کوتاهی کافیست که هرکس بتواند ببیند که از دنیای "کاغذ و تا" چه چیزهای عجیب و غریبی که بیرون نمیآید.
و حالا که این همه مقدمه به هم بافتهام باید اوریگامی را تعریف بکنم(!): هنریست ژاپنی متشکل از کاغذ مربع شکل و تا، بدون استفاده از چسب، بدون استفاده از قیچی. یعنی فقط تا کردن مجاز است. آیا به مخیله شما هم خطور میکند که چنین چیزهایی را بتوان فقط با کاغذ و تا ساخت؟
زمانی که آمریکا با بمباران شیمیایی هیروشیما به جنگ جهانی دوم پایان داد کودکی به نام ساداکو ساساکی تازه در این شهر متولد شده بود. او به رویایی اعتقاد داشت: اگر کسی هزار دُرنای کاغذی بسازد خداوند آرزویی از آرزوهای او را برآورده خواهد کرد. ساداکو قبل از اینکه در سن 12 سالگی بر اثر سرطان خون ناشی از تشعشعات رادیواکتیو بمباران اتمی بمیرد بیش از هزار دُرنای کاغذی ساخته بود. و حالا اوریگامیهای دُرنای کاغذی از همه جای دنیا ساخته و به مقبره ساداکو فرستاده میشود.
هرچیزی که تا اینجا گفتم به هنر سنتی ساخت اوریگامی در ژاپن ربط پیدا میکرد. اما تکنیک کاغذ و تا آنقدر پیشرفت کرده است که از آن در ساخت مدلهای تلسکوپ فضایی، کیسه هوای داشبورد اتومبیل، گلبولهای قرمز و سفید خون و هزاران چیز دیگر استفاده میشود. رابرت لَنگ در سال 2008 با ارائه سمیناری از ساختههایش به کمک کاغذ و تا اعجاب همه را برانگیخت. او نرمافزاری ارائه کرد که قادر به مدلسازی اجزاء پیچیده و ساخت آنها توسط اوریگامی بود. شاید بتوان ادعا کرد که آقای لَنگ میتواند هر چیزی را به کمک کاغذ و تا بسازد. او به ویژه در ساخت موجودات زنده متبحر است. دایناسور پرنده، فیل، سوسک و ملخ، ماهی، گوزن و هزارها موجود دیگر و حتی موجود نیمه انسان نیمه گاوی که مجسمهاش از زمان هخامنشیان در تخت جمشید باقی مانده است. اما لَنگ یک مهندس متخصص تلسکوپهای فضایی است و از تکنیکهای اوریگامی در ساخت مدلهای علمی پیچیدهای استفاده میکند. مادری که به کودکش پشت درب کاغذی کرکرهای خانهای در ژاپن ساختن دُرنای کاغذی سادهای را یاد میداد فکرش را نمیکرد که روزی بتوان با هنر اوریگامی تلسکوپ فضایی ساخت. اجازه بدهید تاکید کنم، همه اینها فقط با یک برگ کاغذ، بدون برش و چسب و فقط به وسیله تا کردن.
اشتراک در:
پستها (Atom)