مرغ مینا تنها مرغی است که به تقلید از انسان سخن میگوید. و رابعه بنت کعب هم تنها زن شاعر ایرانی در دوره شعر کهن است. مرغ مینای شعر کهن پارسی.
روایت
بهترین جای سالن نشسته بودم. ردیف اول و دقیقاً صندلی وسط سالن. قرار بود نمایش "مرغ مینا" اثر محمد ابراهیمیان و به کارگردانی تاجبخش فنائیان را ببینم. نمایش به بازخوانی همزمان دو روایت قرن سوم و چهارم هجری یکی مربوط به داستان رابعه و بکتاش و دیگری واقعه رودکی و دربار امیرنصر سامانی میپرداخت. رابعه دختر کعب فرمانروای بلخ نخستین شاعر زن ایرانی است. او دختر زیباروی بلخی است که عاشق غلام برادرش حارث به نام بکتاش میشود. حارث این عشق را برنمیتابد و بکتاش را شایسته همسری رابعه نمیداند. قصه این عشق به تلخی و با ریخته شدن خون این سه تن به فرجامی ناخوش میرسد. رودکی نظاره گر این ماجرای خونین است.
نویسنده در کنار این ماجرای عاشقانه به روایت اتفاقات عصر امیرنصر سامانی هم میپردازد. امیرنصر فرمانروایی عادل و شجاع و هنردوست است. رودکی هم در نزد او جایگاهی ویژه دارد. با توطئه چینی از سوی قاضی القضات متحجر بخارا سرانجام توطئهای برای نابودی شاه و رودکی چیده میشود. این توطئه را نوح فرزند امیرنصر خنثی میکند و چون پدرش و رودکی را مقصر این وقایع میداند با زندانی کردن شاه خود بر تخت مینشیند. او همچنین فرمان میدهد تا رودکی را کور کنند و هر چه از طرفداران او مییابند بکشند و هرچه از دیوان اشعار او مییابند بسوزانند. شاه در زندان بخارا به تلخی برای خود قصائد رودکی را میخواند و در سینه حفظ میکند.
موسیقی
ماجرای این دو واقعه تاریخی با تار و پودی از رقصهای زیبا و آوازهای شنیدنی به هم تنیده میشوند. در نخستین صحنهی رقص زنان و مردانی فرشتهگون روی سن میرقصند و این رودکی است که در گوشه سن پشت به تماشاچیان نشسته و چنگ مینوازند و میخواند. همان شعر زیبا را که او خود سروده بود: بوی جوی مولیان آید همی... تصنیفی به وزن 7 ضربی با ریتم سنگین که توسط گروه کر در آواز بیات اصفهان خوانده میشد. در دومین حضور رودکی روی صحنه شاعر با بازی رضا رویگری در حال اجرای مثنوی بیات ترک است. شعری که در خاطرم نماند اما بسیار زیبا بود. او که در بیابان راه میرود و بیقرار میخواند به ناگاه رابعه را میبیند که او هم سر به بیابان گذاشته است. قصه عشق رابعه و بکتاش بر رودکی آشکار میشود.
در صحنهای که امیرنصر سامانی در زندان یاد رودکی میکند درآمد غماگیز همایون به سبکی تازه با آواز خوانده و توسط گروه کر همراهی میشود. و درنهایت رودکی نابینا عشق دوران جوانیاش سلما را در کاروانی مییابد. شاد میشود و رقصان باز هم میخواند:
بوی جوی مولیان آید همی | یاد یار مهربان آید همی
شعر
یادم هست که در یکی از کتابهای ادبیات عمومی دوره دبیرستان شعری از رابعه بود:
عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که بر پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که بر پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند
این اجرا هم مملو از شعر و ترانه است. اشعاری از رودکی و رابعه به تفکیک و به کرّات خوانده میشود. در نخستین پیغام، رابعه شعری از خود را به همراه تصویری که از خود کشیده برای بکتاش میفرستد. بکتاش شعر را میخواند:
الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر
بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر
به قهر از من فکندی دل به یک دیدار مَهرویا
چنان چون حیدر کرار در آن حصن خیبر بر
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابد بر
غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بر بر
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی
ز زلفت بر فتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر
به قهر از من فکندی دل به یک دیدار مَهرویا
چنان چون حیدر کرار در آن حصن خیبر بر
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابد بر
غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بر بر
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی
ز زلفت بر فتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
در صحنهای دیگر آنجا که امیربانو همسر امیرنصر سامانی در زندان به دیدارش میشتابد تا او را از کور شدن رودکی آگاه کند امیرنصر میگوید: دیوان رودکی منم! و این شعر را از بر میخواند:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه اوی
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و شاد زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه اوی
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و شاد زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
دکور، صحنه و نور
مجموعهای ستونهای متحرک که با رشتههای ضخیم سفیدرنگ آراسته شده بود چیدمان اصلی صحنه را تشکیل میداد و با حرکاتی خلاقانه و با کمک گرفتن از چرخش سن توسط رقصندگان جابهجا میشد. علاوه بر آن دکور متحرک سقفی هم در دو مورد از بالا توسط چرثقیل سن روی صحنه میآمد: یکی صفحه مربع شکل که تعدادی شمع را نمایان میکرد و دیگری با اندازهای بزرگتر که با ترکیب مفتولهای فلز و پارچه درختی نمادین ساخته بود. رنگ آمیزی سادهای به وسیله نور به این دکور کمک میکرد تا کارگردان در فضا سازی به موفقیت دست یابد. نور سبز برای باغ، نور زرد تیره برای بیابان و نور سرخ برای صحنههای توطئه و قتل و مرگ.
بازی و رقص
نقشها بدون نقص اجرا شد و در این میان بازی رضا رویگری در نقش رودکی و کاظم بلوچی در نقش امیرنصر سامانی بسیار شاخص بود. رویگری در دو مورد با آوازخوانی زنده روی صحنه تواناییهایش را از محدود بازی فراتر نشان داد. رقصها چشمنواز طراحی شده بود و هرگاه با بازی میآمیخت بسیار بیشتر جلوهگری میکرد.
با همه این ظرافتهای اجرای نمایش مرغ مینا به دلیل موجود نبودن بروشور اجرا بسیاری از اطلاعات من برای شناختن بازیگران، آهنگساز و رقصندگان ناقص است. عرف است که در تمام تئاترها بروشوری حاوی اطلاعات نمایش به بیننده داده میشود تا او را با آنچه خواهد دید آشنا کند.
عکس رودکی و رابعه از خبرگذاری فارس
عکس رقصندگان از ایرانتئاتر
مجموعه عکسهای مرغ مینا
۲ نظر:
نقطه نظرت در مورد مرغ مینا و ارتباط اون با اسم نمایش خیلی جالب بود
فی الواقع یک نفر بعد از تئاتر وجه تسمیه نمایش رو به من خاطر نشان کرد
ارسال یک نظر