پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۰۹
تصویر
عطر اقاقیا از شکوفه‌های تنت نشر چشمه پوستر بزرگی به مناسبت انتشار کتاب سه‌گانه اشعار احمدرضا احمدی با نام "همه شعرهای من" چاپ و پشت ویترین مرکزی فروشگاه نصب کرده. شاعری که دوست نادر ابراهیمی بود و برای من هم همیشه خاطره‌های خوش در خاطرم می‌آفرید... یاد روزی افتادم که زبان شعرش می‌گفت: از دیروز عصر که به خانه‌ام مهمان بودید عطرهای زیادی به جا مانده ... عطر کاج عطر اقاقیا عطر بهارنارنج ... نمی‌دانم کدام از آن ِ توست ... گمانم اقاقیا ... قطعه‌ای به نام "از شکوفه‌های تنت"
تصویر
روز زیبای ماهریز گزارشی از رونمایی "ترانه‌های جنوب" اثر سهیل نفیسی خیلی وقت نیست که درست اون ور خیابون، طبقه زیر همکف اسکان نشر ماهریز فروشگاه باز کرده. این ور خیابون هم دانشگاه ماست، دانشگاه صنعتی خواجه‌نصیر. اینطوریه که فاصله علم و هنر شده از این طرف خیابون ولیعصر تا اون طرفش! فروشگاه نشر ماهریز خیلی قشنگ و هنرمندانه طراحی شده. چند وقتی بود که دلم می‌خواست از طراحی داخلی این فروشگاه عکاسی کنم و این فرصت موقعی دستم اومد که قرار بود آلبوم جدید سهیل نفیسی با نام "ترانه‌های جنوب" در همین فروشگاه رونمایی بشه. ساعت 6 اونجا بودم. ایمان صفایی گرافیست ماهریز گفت که نفیسی توی راهه. سر و کله علی صمدپور نوازنده کوزه و تار و بعد علی‌اکبر مرادی نوازنده تنبور هم پیدا شد. نادر طبسیان مدیر نشر ماهریز مشغول پذیرایی و هماهنگی بود و بالاخره سهیل نفیسی اومد، برای طرفدارنش دست تکون داد، صفحه‌هاش رو براشون امضا کرد و به همه‌شون لبخند زد. *** شیرینی‌های خوبی هم خریده بودآقای طبسیان. از همین شیرینی فروش طبقه زیر همکف اسکان به اسم "کوک". یکی از شیرینی‌ها طعم تند زنجبیل داره و خوش...
تصویر
ترانه‌های جنوب، سه سکانس از رامی تا نفیسی سکانس یک، تالار آبی روی ردیف اول تالار آبی کاخ نیاوران نشسته‌ام. دست می‌زنند. می‌آید و صاف روی سکو می‌رود. بی مقدمه. ترانه‌هایی از جنوب... پشت سر هم... یکی بعد از دیگری... چه همراهش دارد این مرد سبیلوی لاغر ... این دست‌های او که چپش بر دسته گیتار و آن یکی راست با ناخن‌های بلند که می‌خراشد و می‌خرامد. سکانس دو، اسکان، طبقه زیر همکف داخل فروشگاه جدید نشر ماهریز. "ترانه‌های جنوب" تازه از راه رسیده و روی پیشخوان است.یکی بر‌می‌دارم. صدای سهیل نفیسی روی دیوارهای پر از کتاب و موسیقی غلط می‌خورد انگار که موجی از نسیم باشد. سکانس سه، روی گلیم اطاق نشسته‌ام کف زمین، روی گلیم رنگارنگم. داره شعرهایی رو می‌خونه که "رامی" یه روز می‌خوند. اونم با گیتاری که توی دستش داشت. و حالا کنار هم نشسته‌ان. روبه‌رو. رامی و نفیسی. کنارشون یه شعله آتیشه. همصدا می‌شن که: ای دل بینوا غم بسِن (بس است) وا خُ عذاب و ستم بسن وا مرادِ خُ نزدیک بُبَه (نزدیک شو) ای همه دوری اَ هم بسن بشتِ (بیشتر) بی خُدِت (خودت را) گول مِزِن وا هر یاری اِتدی (دیدی) دل مَبَن همه ...
تصویر
یادداشتهای روزانه نگار از کافه آنتراکت یادش بخیر چهارشنبه‌هایی که اون مثل هر هفته واسه من چای هندی رو با قوری خوش رنگ روی میز کافه آنتراکت می‌گذاشت و من می‌گفتم "متشکرم". اون دیگه نیست چون حالا می‌دونم که کافه آنتراکت تو آتیش سوخته و نمی‌دونم که اون ، یعنی نگار چی کار می‌کنه. روزنوشته‌هاش رو که هر روز توی کافه می‌نوشته توی Tehran Avenue پیدا کردم و خوندم. قشنگ بود. امیدوارم نگار هرآیینی هر جا هست شاد باشه. *** [::] آفتاب تابستون از زاویه غربی روی میزای کافه میتابه و رنگ نارنجی گُلای ریزی که همین امروز صبح روی میزا گذاشته بودم رو درخشان‌تر میکنه. کافه پنجره‌های دلبازی داره. وقتایی که مشتری نیست میرم و خونه‌های اونور پنجره رو با شیرونی‌های قرمز حلبی‌شون نگاه میکنم. یادم باشه خاک گلدونا رو عوض کنم. ادامه در Tehran Avenue بخوانید
تصویر
سفرنامه اورامانات - بخش سوم (پایانی) گشتی که دیروز در اورامان تخت زدم بسیار بهم چسبیده بود. در روستا که راه می‌رفتم ناگهان کنارم دودکشی ظاهر شد. به نظرم روی سقف خانه‌ای ایستاده‌ام. اینجا هم بام است و هم پیاده‌رو! *** امروز صبح برنامه راه‌پیمایی در دره‌های اطراف اورامانات داریم. ساعت 6 صبح همراه با ساسان و بقیه بچه‌ها شروع به حرکت می‌کنیم. مسیر هنوز جاذبه طبیعت گردی ندارد. متاسفانه ضایعات مواد مصرفی توسط روستا در طبیعت رها شده است. کمی با مرتضی راجع به موسیقی منطقه حرف می‌زنیم. رفته‌رفته به دشت‌های بکر و دست نخورده در غرب اورامان تخت می‌رسیم. امروز پیاده‌روی ما نسبتاً طولانی خواهد بود. امروز خیلی بیشتر موسیقی گوش می‌کنیم. صدای عزیر شاهرخ خواننده مشهور کردستان توی گوشم است. ترانه‌های زیبای کردستان، کابوکی، دردی هیجران، زردی خزان، ... بالاخره پس از مدتی راه‌پیمایی به یکی از آرزوهای این سفر هم می‌رسم. چشمم به دیدار لالاه‌های واژگون روشن می‌شود. ساعتی بعد به دشتی از گل‌های زیبای آلاله زرد رسیدیم. رضا - از دار و دسته کرمانی‌ها- لطف کرد و عکسی از من گرفت. پشت سرم درّه‌ای بود که بسیار زیبا بود...
تصویر
سفرنامه اورامانات - بخش دوم نم‌نم باران از شب پیش باریده بود. هوای هجیج مرطوب بود و خورشید پیدایش نبود. صبح که بیدار شدم صدای خروس از داخل ده می‌‌آمد. خلیفه برایمان شیر داغ و ماست محلی آورده بود ضمن اینکه بساط صبحانه هم آماده بود. کره محلی هجیج طعم بی‌نظیری داشت. احسان ضیائی در حال ریختن شیر بعد از خوردن صبحانه کوله‌ها را بستیم و برای بازدید از روستای هجیج آماده شدیم. پیاده راه افتادیم. باران کم‌کم شدت می‌گرفت. بادگیر به تن کردم. در ابتدای مسیر ما بقعه‌ای هست که دراویش در آن "چلّه نشینی" می‌کنند به این معنی که چهل روز را در آن به عبادت و منجات و رسیدن به "حال" و "آن" می‌پردازند و روزانه به خوردن یک خرما قناعت می‌کنند. بقعه چلّه‌نشینی با بازدید از این بقعه راهمان را در داخل روستای هجیج ادامه می‌دهیم. از پشت روستا و به سمت غرب از کوه‌ها بالا می‌رویم. باران شدت بیشتری گرفته است. مسیر را تا ارتفاع نسبتاً بالایی طی می‌کنیم. زیر باران در بازگشت به سمت مینی‌بوس متوجه شدیم که سنگ بزرگی زیر لاستیک مینی‌بوس عبدالرحمن گیر کرده است. ناچار همگی شروع به هل دادن مینی‌بوس...