ج ش ن و ا ر ه ت ئ ا ت ر دزداب، در ستایش رقص خراسانی از بزرگان دین حکایتهای زیادی نقل شده است. نمایش دزداب به نویسندگی امیر دژاکام و کارگردانی هادی مرزبان راوی قصههایی از کرامات امام هشتم بود. نادانسته از درونمایه این تئاتر به تماشایش رفتم. شاید اگر از این درونمایه آگاه بودم انتخابش نمیکردم اما حالا با دیدنش پشیمان نیستم گو اینکه یادم هم رفت که کارت نظرسنجی عمومی را در صندوق آرای "متوسط" بیاندازم. بله از نظر من نمایش متوسطی بود. نکته جالب توجه در این اجرا وجود رقصهای طراحی شده به شیوه رقصهای سنتی خراسان بود که توسط فرزانه کابلی، همسر هادی مرزبان طرح شده بود. شاید اگر رابطه اینچنینی در بین نمیبود مرزبان برای نمایشی با این درونمایه به سراغ رقص نمیرفت اما مجبور به اعترافم که رقص خراسانی بسیار بر شیرینی نمایش افزوده بود. رقص چوب با مهارت خاصی انجام میشد و رقص سایه انسانی از پشت پرده، لباس خراسانی بر تن همراه با نوای "الله مزار" بسیار بر دلم نشست. یاد دورانی افتادم که عاشق دوتارنوازی و روایتگری روشن گلافروز شده بودم... *** نمایش با گفتگوی مادر و فرزند...
پستها
نمایش پستها از ژانویه, ۲۰۱۰
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
ج ش ن و ا ر ه ت ئ ا ت ر آخرین پر سیمرغ، شرح در متن انتظارش را نداشتم. راستش را بخواهید اصلاً انتظارش را نداشتم. انتظار این را که با این دید به شاهنامه نگریسته شود. البته از محمد چرمشیر بعید نبود. نمایشنامه نویس نوگرای معاصر که حضورش از پی از دست دادن اکبر رادی غنیمتی است. از نگاه خاص و منحصر به فردش راجع به شاهنامه میگفتم. راستش را بخواهید اصلاً انتظارش را نداشتم. انتظار این را داشتم که مثل همه نمایشهایی که سابق بر این دیده بودم نظیر آثار صحنهای پری صابری یا آثار عروسکی بهروز غریبپور صحنههای پرابهت شاهنامه پیش چشمم ظاهر شود با صدای غَرّای بازیپردازان که جلال و شکوه ایران باستان و دنیای اسطوره در آن موج میزند... اَه ولش کن این روضه تکراری رو! 8 نفر، 4 آلمانی و 4 ایرانی، هریک دارای نقشی در روبهرو. یک دختر جوان، یک پسر جوان، یک بانو و یک مرد همگی ضربدر 2. این که این هشت نفر چه کسانی هستند و اینجا چه میکنند معلوم نبود. این که چرا میخواهند در هر پرده یک داستان از شاهنامه را نقل کنند. انگار چارهای ندارند. گریزی نیست. پس با داستان زال شروع کردند. و سپس رستم و سهراب. در فکر...
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
از سر کوهی بلند افتادن قیافهی خاص جناب آقای Stuart A. Staples در نظر من برای عاشق یک گروه موسیقی شدن کافیست. مهمان صدای بادی برنجهای درهم و برهم شدن و صدای گیتارهایی که از نوع الکتریک و آکوستیک که در هم میپیچند و زهیهایی که انگار تار میتنند و همراهشان صدای Staples که به نوشیدن قهوهای تلخ میماند. ظرافت این گروه آنقدر زیاد است که "شاخههای شکننده" و یا همران Tindersticks نام گرفته است. تا چند روز دیگر ناباورانه آلبوم جدیدشان راهی دنیای ما میشود. آلبومی به نام Falling Down a Mountain.
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
درآمدی بر جشنواره تئاتر دورباره روزهای چشنواره تئاتر فرا رسیده است. شبهای زیبای چهارراه ولیعصر و محیط جالبی که دور ساختمان گرد تئاتر شهر شکل میگیرد بی نظیر است. دریغ که امسال از دوستان تازهای که هر سال در صف پیش فروش بلیط های جشنواره مییافتم خبری نیست چرا که بلیطها به صورت اینترنتی پیشفروش میشود. و هوای امسال به قدر هر سال سرد نیست که خاطراتم را از جشنوارههای هر ساله به یادم بیاورد. و دیگر اینکه فرخنده است رخدادی به نام جشنواره تئاتر که سالیانه برگذار میشود و همه میبینند که فارق است از اجرای نمایشهای فرمایشی و دروغگویانه و یا لااقل اینکه انتخاب هر ساله من از بین آنها نیست. و سرانجام اینکه از اندیشه آنها که با وارد کردن دنیای ناپاک سیاست به این هنر زیبا حرف از تحریم به میان آوردن را پیش گرفتهاند بیزارم. کاش امسال شبها که از سالنهای جشنواره بیرون میآیم برف ببارد.
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
از درون یادداشتی بر رقص زمین ، کاری از حسین پاکدل میگویند زمین بر روی شاخ یک گاو میگردد. و آنگاه که گاو بر حسب خستگی زمین را از شاخی به روی شاخ دیگر میاندازد "زلزله" میآید. *** مامور بلیط تئاتر شهر بلیطی را که پیشخرید کرده بودم نمیداد. باید پرینت رسید اینترنتی بلیط را ارائه میکردم و از این حرفها اما چون تا دیروقت سر کار بودم نتوانسته بودم پرینت بگیرم.. همزمان با من دختری هم میخواست یک بلیط برای جمعه به بلیطهایش اضافه کند اما خانمی که در گیشه نشسته بود به او هم بلیط نمیفروخت. بالاخره با خواهش و تمنا خانم بلیط فروش موافقت کرد که کار ما را راه بیاندازد. دختر آرزو کرد که آن شب برای خانم بلیط فروش یک اتفاق خیلی خوب بیافتد. آن شب برای من هم یک اتفاق خیلی خوب افتاد و آن دیدن نمایش "رقص زمین" بود. *** زلزله، موضوعی که شاید در بدو امر بسیار ساده، عادی و پیش پا افتاده جلوه کند از نظر حسین پاکدل تبدیل به سوژهای ناب شده بود که روزمرگی و بیخیالی ما را به سخره بگیرد. مایی که صفحات روزگار را ورق میزنیم و بیخیال آینده هر روز را مثل روز قبل سر میکنیم در حالیکه تاریخ ب...
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
در رُسمرسهلم بچهها هیچ وقت گریه نمیکنند... و تا پایان عمر نمیخندند پذیرفتن این ریسک که به دیدن نمایش یک کارگردان بروم که نمیشناسمش برایم چندان سخت نبود چرا که نام "ایبسن" مجال تردید نمیداد. و این سومین نمایشی خواهد بود که از آثار یکهتاز عرصه نمایشنامه نویسی معاصر بر روی صحنههای تئاتر شهر میبینم. قبلاً "دشمن مردم" و "جان گابریل بورکمن" را در سالن اصلی دیده بودم و حالا "رُسمرسهلم" در تالار سایه. مثل خیلی وقتها تنها هستم بین غریبههای آشنا. نمایشنامه جزء آثار متاخر ایبسن است و تفاوت بارزی که بین دو نمایش قبلی با این نمایش برایم خودنمایی میکرد این بود که این بار ایبسن رئالیست به دنیای جادویی خیال پا گذاشته بود. فضایی سرد مثل همیشه بر داستان حکم میراند. به واقع حس میکنم بدون پوششی گرم به میان سرمای اسکاندیناوی رها میشوم. شخصیت "رُسمر" فرزند کشیش معروف "رسمرسهلم" نمونه بارزی از سردی وجود شخصیتهای ایبسن است. کشیشی که ذهنش را پرواز داده تا آنجا که جرات ارتداد یافته است و آیین مسیحیت را کنار گذاشته است. اما فارق از اینکه...