پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۰۹
تصویر
به بهانه 25 تیر 1288، سالروز فرار محمدعلی‌میرزا به روسیه ننگ پادشاهی محمدعلی‌میرزا، آغاز تا پایان در بین شاهان ایران در طول تاریخ هیچ کس برایم منفور تر از محمدعلی میرزا قاجار نیست. کسی که ننگم می‌آید شاه بخوانمش. او شخصی بود که پس از امضای فرمان مشروطه توسط پدرش مظفرالدین‌شاه قاجار در 14 مرداد 1285 از سر مخالفت با مشروطیت درآمد. شاید فکر می‌کرد که خواهد توانست همچون پدربزرگش ناصرالدین‌شاه نیم قرن حکومت کند و از لطایف شاهی لذت ببرد اما ابهت او را نداشت و در مقابل نادانی ناصرالدین شاه او صدبرابر بیشتر نادان بود و البته خزانه‌اش هم به اندازه پدربزرگش پر نبود. جثه و بنیه هم نداشت و سرش تاب نیاورد که تاج سنگین شاهنشاهی ایران را تحمل کند. گردنش درد گرفت و لرزید و مجبور شدند در مراسم تاجگذاری فورا تاج را از روی سرش بردارند. و باز باید بگویم آنقدر از میان تهی بود که هیچ راه چاره‌ای جز از قایم شدن پشت لوای روسیه تزاری نداشت و این همه از ترس جانش بود. اما بی‌شک لکه ننگ بزرگ در زندگی محمدعلی میرزا که مثال مهر بر پیشانی جنبش آزادی‌خواهی ایرانیان حک شده بمباران کردن مجلس شورای ملی در دوم تیر 1287 ت...
تصویر
از این غبار باید که بگریزم حال و روز تهران امروز ما مثل بوئنوس آیرسی است که خولیو کورتاسار در رمان امتحان نهایی توصیف می‌کند. بوئنوس آیرس را مهی غلیظ و بدبو و تهران ما را هم غباری کثیف فرا گرفته است. و در هریک از این دو جامعه در انبوهی از سایش‌های ابناء بشر به هم ناگاه با شباهتی یکسان مدرسه و دانشگاه و اداره تعطیل می‌شود و شهر به خوابی عمیق فرو می‌رود، فرجامی کابوس وار... و هم در عالم ِرمان کورتاسار و هم در عین ِواقعیت ِتهران خودم امیدی به پاک شدن چهره شهر از مه بدبو و غبار کثیف ندارم. آنجا در شهر زیبای بوئنوس آیرس، خوان و کلارا در آخرین لحظه با شگفتی خیال انگیز رئالیسم جادویی کورتاسار سوار بر کشتی یا قایق بی‌نام و نشانی دریای ناآشنا را شب هنگام درمی‌نوردند و از مه بدبوی شهر که نماد همه ناخواسته‌هایشان است می‌گریزند. گریزی پنهانی و پراسترس حال آنکه کسی در تعقیبشان نیست تا از رفتن بازشان دارد. فراری که در لحظه شکل می‌گیرد و آنان برای همیشه از شهر پرخاطره‌شان می‌گریزند. من هم باید همین روزها بگریزم.
تصویر
مرغ مینا، رسم عاشقی در مدح شعر مرغ مینا تنها مرغی است که به تقلید از انسان سخن می‌گوید. و رابعه بنت کعب هم تنها زن شاعر ایرانی در دوره شعر کهن است. مرغ مینای شعر کهن پارسی. روایت بهترین جای سالن نشسته بودم. ردیف اول و دقیقاً صندلی وسط سالن. قرار بود نمایش "مرغ مینا" اثر محمد ابراهیمیان و به کارگردانی تاجبخش فنائیان را ببینم. نمایش به بازخوانی همزمان دو روایت قرن سوم و چهارم هجری یکی مربوط به داستان رابعه و بکتاش و دیگری واقعه رودکی و دربار امیرنصر سامانی می‌پرداخت. رابعه دختر کعب فرمانروای بلخ نخستین شاعر زن ایرانی است. او دختر زیباروی بلخی است که عاشق غلام برادرش حارث به نام بکتاش می‌شود. حارث این عشق را برنمی‌تابد و بکتاش را شایسته همسری رابعه نمی‌داند. قصه این عشق به تلخی و با ریخته شدن خون این سه تن به فرجامی ناخوش می‌رسد. رودکی نظاره گر این ماجرای خونین است. نویسنده در کنار این ماجرای عاشقانه به روایت اتفاقات عصر امیرنصر سامانی هم می‌پردازد. امیرنصر فرمانروایی عادل و شجاع و هنردوست است. رودکی هم در نزد او جایگاهی ویژه دارد. با توطئه چینی از سوی قاضی القضات متحجر بخارا سر...