پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۰۸
تصویر
از کودکی حمزه الدین خب گاهی هم می‌شینم سر کلاس سه‌تار و با استادم مسعود شعاری گپ می‌زنیم. فی الواقع شاید سرجمع 5 دقیقه ولی خب کلی تبادل موسیقی و ایده و سلیقه این وسط انجام می شود. این هفته بحث عود در گرفت و آن موقع بود که من حمزه ‌الدین معروف را شناختم. استاد بزرگ عود نوازی عرب که به قول مسعود شعاری باید ببینید که چه عرب اصیلی است با دستار و دشداشه و عود می زند و می خواند و طفلک چند سالی بیشتر نیست که مرده. حالا که آلبومی از جوانی های این اعجوبه به نام Al Oud را گوش می کنم آهنگی به نام Childhood به شدت مرا دچار احساسات می کند. حمزه الدین در اوج جوانی در دهه 30 میلادی آنچنان از ته دل می خواند و می نوازد که تو مجذوب می شوی و همراهش می روی و البته ... خودمانیم رفیق ... نفس کم می آوری! حالا باید شنید و تحسین کرد هنر این مرد را...
تصویر
مرگ طعم تلخی دارد ولی زندگی را معنا می کند
تصویر
توری این عکس رو رفیق شفیقم شاهین همین پیش پای شما برام فرستاد. چیزی که در عکس جلب توجه می کنه پس زمینه محو نوجوانی است که خوابش برده است و در کنارش یک پنکه قدیمی،یک فنجان قهوه و احیاناً مشقی ناتمام دارد و جالب آنجاست که تنها نقاطی ازعکس که دارای وضوح اند حشرات نشسته روی توری می باشند. منبع: photo.net
تصویر
خانواده تیبو بحثی درباره یک رمان بلند اثر روژه مارتن دوگار چند هفته‌ای گذشته که این رمان غول پیکر را به پایان رسانده ام. شهریار می‌گفت بعد از خواندن دیوان حافظ هر کلامی در نظرش کم ارزش می آمده است و حالا وصف حال من و خانواده تیبو هم همین گونه شده! گرچه بعد از آن خداحافظ گری کوپر اثر رومن گاری ، مثل آب برای شکلات اثر لورا اسکوئیل و وعده‌گاهِ شیرِ بلفور اثر موریس ژنووا را تمام کردم اما قیاس بین آنها و خانواده تیبو مثال فیل و فنجان است! بحث انتهایی داستان هم که توسط آلبر کامو نوشته شده بسیار جالب است؛ فکرش را بکنید مارتن دوگار پس از نوشتن دوجلد از کتاب یعنی حدود 1600 صفحه تغییرات اساسی در فکر اولیه خود ایجاد می کند و جلد بعدی را با نام تابستان 1914 تماماً به وقایع آغازین جنگ اول جهانی و شکل گیری اندیشه های سوسیالیستی و فراگیری آن در اروپا اختصاص می دهد. با همه اینها ظرائف و لطایف زندگی هم در این رمان موج می زند. عشق و نفرت، روابط پدر و فرزندی، دوستی ها و غم و شادی باعث ارتباط حسی عمیقی بین خواننده و رمان نویس می شود. بعضی جاها آنقدر از خواندن این رمان سرشار شدم که اشک ریختم و بعضی ...