
سماع، رقص دراویش، چرخ مولانا، بارگاه اُنس همّت طلب از باده پیران سحرخیز گفتگو با بیژن کامکار www.kamkars.net کامکارها را بسیار دوست دارم. بیش از همه بیژن را. صدای ربابش را بسیار دوست دارم. بیش از آن صدای دفش را. از گروه ارجمند کامکار ها برایم خاطرات بسیار خوشی باقی مانده. در ذهنم همیشه دوستشان داشته ام. هوشنگ و بیژن و پشنگ و قشنگ و اردشیر و ارسلان و ارژنگ و اردوان کامکار. نغمه ای یکی شده از دف و رباب و سنتور و کمانچه و سه تار و عود و تنبک. حالا می بینم که چقدر هم کامکار های آینده را دوست خواهم داشت. امید و صبا و نی ریز و هانا و ... امروز یک روز آفتابی است که من به دفتر کامکار ها می روم. هوشنگ کامکار ( سرپرست کامکارها) آنجاست. تا بیژن کامکار برسد مشغول تماشای عکس های در و دیوار می شوم. از یکی از اطاق ها صدای کمانچه می آید. عکس های زیادی بر دیوار است. از همه خانواده موسیقی سنتی. بیژن و ارسلان به دفتر وارد می شوند. به اطاق کار بیژن میرویم تا گفتگو را شروع کنیم. خبر مرگ ایرج بسطامی را از زبان بیژن کامکار می شنوم. کمانچه همچنان می نوازد. مصاحبه با اندوه آغاز می شود . * احسان شارعی: من خیلی...